English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English Persian
mayoralty ریاست شهرداری
mayorship ریاست شهرداری
Other Matches
prefectural وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture مقام ریاست دوره ریاست
favorite son نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
municipality شهرداری
City Hall شهرداری
municipalities شهرداری
town halls عمارت شهرداری
town hall عمارت شهرداری
town halls کاخ شهرداری
jurat رئیس شهرداری
municipal مربوط به شهرداری
dump car ماشین شهرداری
burgomaster اعضای شهرداری
guildhalls عمارت شهرداری
guildhall عمارت شهرداری
town hall کاخ شهرداری
municipally بوسیله شهرداری
municipally از راه شهرداری
town council انجمن شهرداری
City Hall ساختمان شهرداری
municipal spending مخارج شهرداری
municipal revenue درامد شهرداری
municipal court دادگاه شهرداری
municipal council انجمن شهرداری
municipally از لحاظ شهرداری
municipal budget بودجه شهرداری
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
dump truck کامیون زباله بر شهرداری
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
councilman عضو انجمن شهرداری
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
municipalist متخصص درامور شهرداری
municipalize بدست شهرداری دادن
podesta رئیس شهرداری در برخی شهرهای ایتالیا
municipalities شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality شهریا بخشی که دارای شهرداری است
guild hall عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
borough شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
principalship ریاست
matronhood ریاست
matronship ریاست
administratorship ریاست
presidency ریاست
managership ریاست
presidentship ریاست
generalship ریاست
headship ریاست
chairmanship ریاست
directorships ریاست
superintendence ریاست
chairmanships ریاست
managerial ریاست
headships ریاست
superiority ریاست
directorship ریاست
magistrature ریاست کلانتری
matronize ریاست کردن
postmastership ریاست پست
patriarchate ریاست خانواده
patriarchate ریاست طایفه
prefecture اداره ریاست
superintendence ریاست مدیریت
superintendency ریاست مدیریت
to fill the chair ریاست کردن
to take the lead ریاست کردن
vice president نیابت ریاست
wardenship مقام ریاست
superintend ریاست کردن
command of execution ریاست اجرایی
superintending ریاست کردن
chieftainship ریاست قبیله
captainship ریاست بزرگتری
captaincy ریاست بزرگتری
superintends ریاست کردن
chieftaincy ریاست قبیله
abbotship ریاست دیر
abbay ریاست دیر
superintended ریاست کردن
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
presidentship مقام ریاست جمهور
rectorate ریاست بنگاه مذهبی
abbatial or abbatical مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director. آخر تورا چه ره ریاست
prioship سمت ریاست دیر
bossiness متمایل به ریاست مابی
speakership مقام ریاست مجلس
presidential وابسته به ریاست جمهور
he has passed the chair ریاست داشته است
bossy متمایل به ریاست مابی
rectorate مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
deanship مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presides ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
take the chair ریاست انجمنی را دارا بودن
magistracy ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presiding ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency مقام یا دوره ریاست جمهوری
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
presided ریاست جلسه را بعهده داشتن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
preside ریاست جلسه را بعهده داشتن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day. انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
alderman نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
aldermen نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen ریاست کردن اداره کردن
chairman ریاست کردن اداره کردن
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com