Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
superintendence
ریاست مدیریت
superintendency
ریاست مدیریت
Other Matches
prefectural
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture
مقام ریاست دوره ریاست
computer managed instruction
اموزش با مدیریت کامپیوتردستورالعمل با مدیریت کامپیوتر
presides
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
smart
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
CMOT
استفاده از پروتکلهای مدیریت شبکه CMIS , CMIP برای مدیریت دروازه ها در یک شبکه TCP / IP
command management system
سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
headships
ریاست
directorships
ریاست
matronship
ریاست
principalship
ریاست
matronhood
ریاست
managerial
ریاست
generalship
ریاست
superiority
ریاست
presidentship
ریاست
headship
ریاست
chairmanship
ریاست
managership
ریاست
presidency
ریاست
superintendence
ریاست
administratorship
ریاست
directorship
ریاست
chairmanships
ریاست
superintends
ریاست کردن
patriarchate
ریاست خانواده
matronize
ریاست کردن
superintended
ریاست کردن
superintend
ریاست کردن
mayoralty
ریاست شهرداری
superintending
ریاست کردن
command of execution
ریاست اجرایی
prefecture
اداره ریاست
abbay
ریاست دیر
patriarchate
ریاست طایفه
postmastership
ریاست پست
captaincy
ریاست بزرگتری
captainship
ریاست بزرگتری
chieftaincy
ریاست قبیله
mayorship
ریاست شهرداری
wardenship
مقام ریاست
vice president
نیابت ریاست
to fill the chair
ریاست کردن
abbotship
ریاست دیر
magistrature
ریاست کلانتری
chieftainship
ریاست قبیله
to take the lead
ریاست کردن
presidential
وابسته به ریاست جمهور
speakership
مقام ریاست مجلس
bossiness
متمایل به ریاست مابی
rectorate
ریاست بنگاه مذهبی
abbatial or abbatical
مربوط به ریاست دیر
prioship
سمت ریاست دیر
bossy
متمایل به ریاست مابی
presidentship
مقام ریاست جمهور
he has passed the chair
ریاست داشته است
You sure have a nerve to ask become a director.
آخر تورا چه ره ریاست
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
magistracy
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presidency
مقام یا دوره ریاست جمهوری
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
presided
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
bossing
برجسته کاری ریاست کردن بر
preside
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
ریاست جلسه را بعهده داشتن
rectorate
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
deanship
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
directorate
مقام ریاست هیئت مدیره
take the chair
ریاست انجمنی را دارا بودن
directorates
مقام ریاست هیئت مدیره
boss
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses
برجسته کاری ریاست کردن بر
presiding
ریاست جلسه را بعهده داشتن
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day.
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
managership
مدیریت
menage
مدیریت
leadership
مدیریت
conductorship
مدیریت
directorships
مدیریت
matronage
مدیریت
generalship
مدیریت
directorship
مدیریت
administration
مدیریت
management
مدیریت
managements
مدیریت
administrations
مدیریت
stage direction
مدیریت
directorate
مدیریت
directorates
مدیریت
administratorship
مدیریت
superintendence
مدیریت
materiel cognizance
مدیریت کالاها
demand management
مدیریت تقاضا
memory management
مدیریت حافظه
materials management
مدیریت مواد
management science
علم مدیریت
concurrency management
مدیریت همزمانی
educational administration
مدیریت اموزشی
data management
مدیریت داده ها
management system
سیستم مدیریت
materiel management
مدیریت اقلام
configuration management
مدیریت پیکربندی
materiel management
مدیریت اماد
management report
گزارش مدیریت
facilities management
مدیریت امکانات
financial management
مدیریت مالی
foremanship
مدیریت سرکارگری
file management
مدیریت فایل
industrial management
مدیریت صنعتی
interlocking directorate
مدیریت واحد
file management
مدیریت پرونده ها
managerial economics
اقتصاد مدیریت
inventory management
مدیریت موجودی
job management
مدیریت برنامه
file management
مدیریت پرونده
maladministration
سوء مدیریت
management expenses
مخارج مدیریت
management graphics
مدیریت گرافیک
career management
مدیریت مشاغل
personnel management
مدیریت استخدام
record management
مدیریت رکوردها
pyramiding
مدیریت واحد
record management
مدیریت مدارک
supply management
مدیریت عرضه
system mangement
مدیریت سیستم
directorate
مقام مدیریت
setup
<idiom>
مدیریت داشتن
directorates
مقام مدیریت
task management
مدیریت کار
operational management
مدیریت عملیاتی
production management
مدیریت تولید
monopoly management
مدیریت انحصاری
ownership and management
مالکیت و مدیریت
run the show
مدیریت کردن
trusts
مدیریت امانی
trust
مدیریت امانی
scientific management
مدیریت علمی
trusted
مدیریت امانی
resource management
مدیریت منبع
postal directory
مدیریت پست
task management
مدیریت وفیفه
personnel management
مدیریت پرسنلی
server
ول مدیریت صف چاپ و چاپگرهاست
top level management
مدیریت سطح بالا
frameworks
مدیریت پایگاه داده
conveyancing
مدیریت از روی مهارت
wildlife management
مدیریت حیات وحش
framework
مدیریت پایگاه داده
flows
مدیریت جریان داده
information resource management
مدیریت منبع اطلاعات
institute of materials management
موسسه مدیریت مواد
information management system
سیستم مدیریت اطلاعات
file management program
برنامه مدیریت فایل
direct
مدیریت یا سازمان دهی
directed
مدیریت یا سازمان دهی
directs
مدیریت یا سازمان دهی
intendancy
مدیریت حوزه مباشرت
input/output
مدیریت و کنترل میکند
dm
مدیریت داده هاanagement
data base management
مدیریت پایگاه داده
data base management
مدیریت پایگاه داده ها
lower level management
مدیریت سطح پایین
project management system
سیستم مدیریت پروژه
management information system
سیستم مدیریت اطلاعات
letters of administration
سند مدیریت ترکه
middle level management
مدیریت سطح متوسط
memory management program
برنامه مدیریت حافظه
item manager
مدیریت اقلام تدارکاتی
data management programs
برنامههای مدیریت داده ها
materiel cognizance
مدیریت تشخیص کالا
flowed
مدیریت جریان داده
flow
مدیریت جریان داده
database management
مدیریت پایگاه داده ها
project management program
برنامه مدیریت پروژه
spatial data management
مدیریت داده فضایی
data processing management
مدیریت پردازش داده
data management system
سیستم مدیریت داده ها
memory management
مدیریت حافظه
[علوم کامپیوتر]
pim
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
management
مدیریت وریاست حسن تدبیر
Internet
مهندسی و مدیریت اینترنت است
managements
مدیریت وریاست حسن تدبیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com