Dictiornary-Farsi | ریختن فشاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
die cast	ریختن فشاری


Other Matches

compound compression	فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
compressive	فشاری
komi	فشاری
compression molding	قالبگیری فشاری
compression stress	تنش فشاری
head	ارتفاع فشاری
snap fastener	دکمه فشاری
compression wave	موج فشاری
push button switch	تکمه فشاری
push shot	ضربه فشاری
pressure welding	جوشکاری فشاری
thrust bolt	پیچ فشاری
push	ضربه فشاری
pushed	ضربه فشاری
pushes	ضربه فشاری
compression spring	فنر فشاری
compression strength	مقاومت فشاری
compression strength	توان فشاری
compression strength	تاب فشاری
compression strength	استحکام فشاری
pressure welding	جوش فشاری
pressure sweeping	روبیدن فشاری
compressive yield point	حدجهمندگی فشاری
data compaction	داده فشاری
duplex pressure proportioner	مخلوط کن دو فشاری
head pressure	ارتفاع فشاری
hard board	تخته فشاری
filter press	صافی فشاری
force pump	تلمبه فشاری
force feed oiler	روغندان فشاری
press key	تکمه فشاری
push key	تکمه فشاری
pressure fraction	کسر فشاری
compressive load application	بار فشاری
compressive stress	تنش فشاری
compressive stress	خستگی فشاری
pressure device	ماسوره فشاری
pressure butt welding	جوشکاری لب به لب فشاری
pression pipe	لوله فشاری
pressboard	تخته فشاری
filterpress	پالونه فشاری
compression flange	سپر فشاری
thumbs	دگمه فشاری
thumbing	دگمه فشاری
thumbed	دگمه فشاری
thumb	دگمه فشاری
constrictor knot	گره فشاری
push button	کلید فشاری
push button	دکمه فشاری
compression flange	عضو فشاری
achi komi	دفاع فشاری
resistance pressure welding	جوشکاری فشاری مقاومتی
barometric altimeter	ارتفاع سنج فشاری
press casting	ریخته گری فشاری
mae west	جلیقه نجات فشاری
pressure weldable	قابل جوشکاری فشاری
compressive yield point	نقطه لهیدگی فشاری
pressure weld	جوش دادن فشاری
pressure device	عامل فشاری مین
pressure lubrication	دستگاه روغنکاری فشاری
compression test specimen	نمونه ازمون فشاری
compression riveter	دستگاه پرچ فشاری
centralized oil shot system	روغنکاری متمرکز فشاری
firing pressure device	ماسوره فشاری مین
cold pressed forging	اهنگری فشاری سرد
press cutting	برش دهنده فشاری
net push	ضربه فشاری از لب تور
fumikumi	لگد فشاری به پایین
cold pressure welding	جوشکاری فشاری سرد
thrust hardness	درجه سختی فشاری
compression molding	ریخته گری فشاری
brass pressure casting	برنج ریختگی فشاری
standard size whole brick	اجر فشاری معمولی
compression specimen	نمونه ازمایش فشاری
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
molten metal pressure welding	روش جوشکاری ذوبی-فشاری
pitometer log	سرعت سنج فشاری پیتومتری
pieze	واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
tobi komi	ضربه فشاری پا در حال پرش
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
alumino thermit pressure welding	جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
drag in <idiom>	پا فشاری روی موضوع دیگری
superincumbent	دارای فشار زیاد فشاری
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری حرارتی
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
bend	خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
banged	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banging	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
drill press	متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
brace	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
disassemble	به هم ریختن
poured	ریختن
pouring	ریختن
besprinkle	ریختن
effuse	ریختن
bestrew	ریختن
birl	ریختن
mixing	در هم ریختن
cast concrete	ریختن
disembogue	ریختن
affution	ریختن
sands	شن ریختن
affuse	ریختن
sand	شن ریختن
affose	ریختن
strews	ریختن
strewn	ریختن
pour	ریختن
pours	ریختن
strewed	ریختن
strew	ریختن
strewing	ریختن
infusing	ریختن
spilled	ریختن
spilled or spilt	ریختن
skink	ریختن
shedding	ریختن
sheds	ریختن
mew	پر ریختن
mewed	پر ریختن
mewing	پر ریختن
to water	آب ریختن
dump	ریختن
spilling	ریختن
spills	ریختن
yeild	ریختن
spill	ریختن
to take to one's legs	ریختن
to take a cast of	ریختن
to inject into the bowels	ریختن
interfusion	در هم ریختن
grout	ریختن
infuse	ریختن
infused	ریختن
interfuse	در هم ریختن
infuses	ریختن
shed	ریختن
lash vi	ریختن
lave	ریختن
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up	استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
fob	بجیب ریختن
To cast in a mould .	درقالب ریختن
come along <idiom>	برنامه ریختن
moulted	موی ریختن
basket	درسبد ریختن
to make plans	برنامه ریختن
to forge out plans	برنامه ریختن
to forge out plans	نقشه ریختن
to make plans	نقشه ریختن
cans	درقوطی ریختن
canning	درقوطی ریختن
can	درقوطی ریختن
to pour out	بیرون ریختن
baskets	درسبد ریختن
bollix	بهم ریختن
practise or tice	طرح ریختن
oviposit	تخم ریختن
overfeed	زیادمصالح ریختن در
outpour	بیرون ریختن
inurn	در خاکدان ریختن
desquamate	پوست ریختن
die cast	ریختن حدیدهای
dish out	در فرف ریختن
inpour	بدرون ریختن
illapse	فرو ریختن
ecdysis	پوست ریختن
effuse	بیرون ریختن از
grout	دوغاب ریختن
encase in concrete	بتن ریختن
to break out	بیرون ریختن
to come down with a run	فرو ریختن
bottom cast	از زیر ریختن
bottom pour	از زیر ریختن
cast concrete	بتن ریختن
cast up hill	سربالا ریختن
tun	دربشکه ریختن
topdress	سطحی ریختن
top pour	ریختن از بالا
top cast	ریختن از بالا
to tumble down	فرو ریختن
to spawn eggs	ریختن تخم
to shed tears	اشک ریختن
to rain tears	اشک ریختن
to pour out tea	چایی ریختن
to make hay of	روی هم ریختن
fall in	فرو ریختن
decanting	ریختن شراب
defoliating	برگ ریختن
defoliates	برگ ریختن
defoliated	برگ ریختن
defoliate	برگ ریختن
spews	بخارج ریختن