Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
Other Matches
unorganized
درهم و برهم
helter-skelter
درهم برهم
helter-skelters
درهم برهم
out of order
درهم برهم
woebegone
درهم و برهم
elusory
درهم برهم
pell-mell
درهم برهم
in a bad order
درهم برهم
olla
اش درهم برهم
olio
درهم و برهم
topsyturvy
درهم برهم
higgledy-piggledy
درهم برهم
untidily
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
untidier
درهم و برهم
cramp hand writing
خط درهم و برهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
imbroglios
درهم و برهم
cramped
درهم و برهم
imbroglio
درهم و برهم
at sixes and sevens
درهم و برهم
untidy
درهم و برهم
pell-mell
بطور درهم برهم
goulash
چیز درهم و برهم
discombobulate
درهم و برهم کردن
elf lock
موی درهم برهم
elf knot
موی درهم برهم
matted
درهم برهم حصیری
to make hay of
درهم برهم کردن
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
promiscuously
بطور درهم برهم
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
wild and woolly
درهم ریخته
jakes
اشغال درهم ریخته
dissected sentences test
ازمون جملههای درهم ریخته
dissarranged sentences test
ازمون جملههای درهم ریخته
mashes
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines
درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
rosy
گل پاشیده
besprent
پاشیده
disintegrated
از هم پاشیده
clutters
درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter
درهم ریختگی درهم وبرهمی
perfusive
پاشیده شونده
sugared
شکر پاشیده
sprinkles
پاشیده شدن
i was completely spattereed
به از رو تا به پایم گل پاشیده شد
sprinkled
پاشیده شدن
diffusible
پاشیده شدنی
sprinkle
پاشیده شدن
dispersed phase
فاز پاشیده
disperse dye
رنگینه پاشیده
diperse phase
فاز پاشیده
disperse system
سیستم پاشیده
to broadcast seed
تخمی که درهمه جا پاشیده شود
mis run casting
ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
sand man
لولویی که خاک درچشم کودکان پاشیده انهارا خواب الود میکند
ink jet printer
دستگاه خروجی که بوسیله پاشیده شدن لایه نازکی ازجوهر چاپ میکند
ladle crane
جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
in a tumble
در هم برهم
tangle
در هم و برهم
haywire
در هم و برهم
tangles
در هم و برهم
disbandment
برهم خوردگی
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
discompose
برهم زدن
disturber
برهم زننده
derange
برهم زدن
pasticcqo
چیزدرهم برهم
unsettles
برهم زدن
faze
برهم زدن
fazed
برهم زدن
fazes
برهم زدن
fazing
برهم زدن
perturbable
برهم زدنی
pertubative
برهم زننده
unsettle
برهم زدن
shutting
برهم نهادن
bashing
برهم زدن
bashes
برهم زدن
interaction
برهم کنش
bashed
برهم زدن
disbands
برهم زدن
disbanding
برهم زدن
disband
برهم زدن
coups
برهم زدن
shut
برهم نهادن
coup
برهم زدن
bash
برهم زدن
shuts
برهم نهادن
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
embroiled
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
compatriotic
مبنی برهم میهنی
embroils
میانه برهم زدن
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
embroil
میانه برهم زدن
disorder
برهم زدن مختل کردن
twinkling
بیک چشم برهم زدن
disorders
برهم زدن مختل کردن
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
overset
برهم زدن سرنگون کردن
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
nictitate
برهم زدن پلک چشم
in a flash
بیک چشم برهم زدن
tousle
برهم زدن پریشان کردن
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
founders
ریخته گر
foundering
ریخته گر
casting
ریخته گی
disorganized
در هم ریخته
founder
ریخته گر
brass founder
ریخته گر
cast copper
مس ریخته گی
foundry man
ریخته گر
hot topping
ریخته گی
besprent
ریخته
foundered
ریخته گر
moulder
ریخته گر
caster
ریخته گر
metal founder
ریخته گر
foundry
ریخته گری
chuted concrete
بتن ریخته گی
foundries
ریخته گری
founding
ریخته گری
precast
پیش ریخته
investment castings
ریخته گی بسته
investment foundry
ریخته گی بسته
iron foundry
ریخته گی اهن
cast steel
فولاد ریخته گی
molten
ریخته ریختگی
group casting
ریخته گری
castellated nut
مهره ریخته گی
skins
پوسته ریخته گی
skinning
پوسته ریخته گی
skinned
پوسته ریخته گی
skin
پوسته ریخته گی
sheet asphalt
اسفالت ریخته
potted
در کوزه ریخته
moulding
ریخته گری
cast concrete
بتن ریخته گی
cast crystal
بلور ریخته
cast glass
شیشه ریخته گی
cast metal
فلز ریخته گی
casting
قطعه ریخته گی
casting
ریخته گری
founds
ریخته گری
found
ریخته گری
group teaming
ریخته گری گروهی
littered
زایمان ریخته وپاشیده
litter
زایمان ریخته وپاشیده
group casting
ریخته گری گروهی
composite casting
ریخته گری مرکب
plaster casts
ریخته گری گچی
plaster cast
ریخته گری گچی
olio
مخلوط چیزدرهم ریخته
die mold
فرم ریخته گی تزریقی
tumultuous
شلوغ بهم ریخته
press casting
ریخته گری فشاری
core sand
ماسه ریخته گری
shell casting
ریخته گری پوستهای
compression molding
ریخته گری فشاری
moulded
قالب ریخته گری
debris
اشغال روی هم ریخته
injection molding
ریخته گری تزریقی
littering
زایمان ریخته وپاشیده
grey iron foundry
ریخته گری خاکستری
bottom casting
قطعات ریخته گی بسته
bottom pure ladle
پاتیل ریخته گری
foundry ladle
پاتیل ریخته گری
foundry cupola
کوپول ریخته گری
trumpeting
قیف ریخته گری
trumpeted
قیف ریخته گری
cast molding
قالبگیری ریخته گری
cast steel
فولاد ریخته گری
foundry pit
چاله ریخته گری
foundry pit
جهنم ریخته گری
art casting
ریخته گری صنعتی
litters
زایمان ریخته وپاشیده
eruptive rock
سنگ بیرون ریخته
ingot casting
ریخته گری شمش
chuted concrete
بتن ریخته شده
moulds
قالب ریخته گری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com