Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
Other Matches
infalling
ریزش بسوی درون
indravgnt
ریزش چیزی سوی درون
inpouring
بسوی درون
introrse
رو کننده بسوی درون
introversion
برگشت بسوی درون
introrsal
رو کننده بسوی درون
introverts
بسوی درون کشیدن
introvert
بسوی درون کشیدن
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
empties
بدون چیزی در درون
intake
مقدارجذب چیزی به درون
emptied
بدون چیزی در درون
emptier
بدون چیزی در درون
intakes
مقدارجذب چیزی به درون
empty
بدون چیزی در درون
emptiest
بدون چیزی در درون
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
fullest
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contains
قرار دادن چیزی در درون
contain
قرار دادن چیزی در درون
contained
قرار دادن چیزی در درون
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
encapsulated
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
fallout prediction
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
to
بسوی
into
بسوی
against
بسوی
toward
بسوی
towards
بسوی
off
بسوی
at
بسوی
south wards
بسوی جنوب
onward
بسوی جلو
soiuth ward
بسوی جنوب
landward
بسوی زمین
landward
بسوی خشکی
off
عازم بسوی
over-
بسوی دیگر
over
بسوی دیگر
east
بسوی خاوررفتن
spaceward
بسوی فضا
seaward
بسوی دریا
earthward
بسوی زمین
easterly
بسوی شرق
eastbound
بسوی شرق
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
selenotropic
بسوی ماه
aport
بسوی بندر
skyward
بسوی اسمان
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
northward
بسوی شمال شمالا
southwestward
بسوی جنوب غربی
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
uptrend
تمایل بسوی بالا
goal kick
شوت بسوی دروازه
wester
بسوی باختر رفتن
shooting
شوت بسوی دروازه
orientating
توجه بسوی خاور
orientates
توجه بسوی خاور
orientate
توجه بسوی خاور
southwestwards
بسوی جنوب غربی
base running
دویدن بسوی پایگاه
propulsion
فشار بسوی جلو
northwards
بسوی شمال شمالا
earthbound
متوجه بسوی زمین
make for
پیش رفتن بسوی
shootings
شوت بسوی دروازه
aslant
بسوی سراشیب اریبی
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
south
بسوی جنوب نیم روز
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
upsurge
بسوی بالا موج زدن
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
come down
ریزش
disembogue
ریزش
defluxion
ریزش
chuct
ریزش
depilation
ریزش مو
affluxion
ریزش
inset
: ریزش
afflux
ریزش
chute
ریزش
chutes
ریزش
flux
ریزش
affusion
ریزش
affution
ریزش
perfusion
ریزش
overflown
ریزش
calvities
ریزش مو
on the fly
ریزش
psilosis
ریزش مو
insets
: ریزش
abscission
ریزش
overflowed
ریزش
influx
ریزش
rheumatism
ریزش
gush
ریزش
gushed
ریزش
gushes
ریزش
landslides
ریزش
sprinkle
ریزش نم نم
influxes
ریزش
precipitation
ریزش
overflows
ریزش
spray
ریزش
sprayed
ریزش
spraying
ریزش
sprays
ریزش
infusion
ریزش
swoop
[on]
ریزش
[سر]
sprinkled
ریزش نم نم
sprinkles
ریزش نم نم
fallout
ریزش
catarrh
ریزش
coryza
ریزش
overflow
ریزش
effusion
ریزش
effusions
ریزش
disengorgement
ریزش
outflow
ریزش
infusions
ریزش
log chute
ریزش
spill
ریزش
pour
ریزش
poured
ریزش
pouring
ریزش
pours
ریزش
spills
ریزش
spilling
ریزش
spilled
ریزش
outflows
ریزش
disemboguement
ریزش
fox evil
ریزش مو
diffusion
ریزش
drencher
اب ریزش
inpouring
ریزش
landslide
ریزش
ferryboats
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboat
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ptyalism
ریزش خیو
rate of pouring
سرعت ریزش
income
ریزش فهور
inflow
ریزش درونی
pour point
نقطه ریزش
hair loss
ریزش مو
[پزشکی]
outpouring
بیرون ریزش
outpourings
بیرون ریزش
chutes
ریزش با سقوط
chute
ریزش با سقوط
pouring cup
قاشق ریزش
overflowing
فراوان ریزش
pouring gate
دریچه ریزش
pouring nozzle
شیپوره ریزش
pouring platform
سطح ریزش
pouring spout
ناودان ریزش
loss of hair
ریزش مو
[پزشکی]
alopecia
ریزش مو
[پزشکی]
splotch
ریزش یا پاشیدن
flow side
ریزش در شیب
splash
صدای ریزش
splashes
صدای ریزش
splashing
صدای ریزش
fall of rock
ریزش سنگ
slumps
افت ریزش
rock rubble
ریزش سنگ
slumping
افت ریزش
slumped
افت ریزش
fallout pattern
شکل ریزش
fail out
ریزش کردن
flush pipe
لوله ریزش
epiphora
اشک ریزش
landfalls
ریزش زمین
landfall
ریزش زمین
baldness
ریزش مو
[پزشکی]
lopecia
ریزش مو
[پزشکی]
fall
شیبشکن ریزش
outflows
ریزش جریان
fallout
ریزش اتمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com