Dictiornary-Farsi | ریزش چیزی سوی درون | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (4 milliseconds)

English	Persian
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون


Search result with all words

indraft	ریزش چیزی بسوی درون
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
Other Matches

infalling	ریزش بسوی درون
enclosing	احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose	احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses	احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something	جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
intake	مقدارجذب چیزی به درون
intakes	مقدارجذب چیزی به درون
empties	بدون چیزی در درون
emptied	بدون چیزی در درون
emptier	بدون چیزی در درون
empty	بدون چیزی در درون
emptiest	بدون چیزی در درون
full	پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contained	قرار دادن چیزی در درون
contains	قرار دادن چیزی در درون
fullest	پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contain	قرار دادن چیزی در درون
internal evidence	مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
encapsulated	چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
intercoastal	رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing	پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
psilosis	ریزش مو
poured	ریزش
fox evil	ریزش مو
overflowed	ریزش
overflow	ریزش
overflows	ریزش
precipitation	ریزش
depilation	ریزش مو
inset	: ریزش
insets	: ریزش
defluxion	ریزش
chutes	ریزش
chute	ریزش
infusions	ریزش
infusion	ریزش
pouring	ریزش
flux	ریزش
spray	ریزش
affluxion	ریزش
on the fly	ریزش
affusion	ریزش
affution	ریزش
sprays	ریزش
spraying	ریزش
chuct	ریزش
overflown	ریزش
perfusion	ریزش
diffusion	ریزش
log chute	ریزش
pours	ریزش
calvities	ریزش مو
abscission	ریزش
afflux	ریزش
pour	ریزش
come down	ریزش
sprayed	ریزش
catarrh	ریزش
rheumatism	ریزش
disemboguement	ریزش
outflows	ریزش
outflow	ریزش
coryza	ریزش
landslides	ریزش
fallout	ریزش
drencher	اب ریزش
disengorgement	ریزش
inpouring	ریزش
effusion	ریزش
landslide	ریزش
effusions	ریزش
disembogue	ریزش
spills	ریزش
influxes	ریزش
gushes	ریزش
gushed	ریزش
influx	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
gush	ریزش
sprinkle	ریزش نم نم
spilling	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
sprinkled	ریزش نم نم
spilled	ریزش
spill	ریزش
fail out	ریزش کردن
fall of rock	ریزش سنگ
rock rubble	ریزش سنگ
fallout pattern	شکل ریزش
slumped	افت ریزش
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
slumping	افت ریزش
slumps	افت ریزش
chutes	ریزش با سقوط
snowfall	برف ریزش
slump	افت ریزش
snowfalls	برف ریزش
instillation	ریزش تدریجی
downfall	انحطاط ریزش
mucorrhea	ریزش مخاط
landfall	ریزش زمین
insti	ریزش تدریجی
splashes	صدای ریزش
lachrymation	ریزش اشک
landfalls	ریزش زمین
splash	صدای ریزش
annual preciptation	ریزش سالانه
intinction	ریزش القاء
income	ریزش فهور
inflow	ریزش درونی
flow side	ریزش در شیب
landslide	ریزش خاک
outpouring	بیرون ریزش
splashing	صدای ریزش
flush pipe	لوله ریزش
outflow	ریزش جریان
landslides	ریزش خاک
chute	ریزش با سقوط
outflows	ریزش جریان
slide	سراشیبی ریزش
slides	سراشیبی ریزش
gleet	ریزش مخاط
fall	شیبشکن ریزش
overflowing	فراوان ریزش
fallout	ریزش اتمی
outpourings	بیرون ریزش
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
pour point	نقطه ریزش
over flow	طغیان ریزش
outpour	بیرون ریزش
ptyalism	ریزش خیو
splotch	ریزش یا پاشیدن
pouring cup	قاشق ریزش
pouring gate	دریچه ریزش
pouring nozzle	شیپوره ریزش
drip loop	حلقه ریزش اب
drop inlet	دریچه ریزش
downcome	انحطاط ریزش
drop manhole	دهانه ریزش
rate of pouring	سرعت ریزش
pouring spout	ناودان ریزش
pouring platform	سطح ریزش
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
disemboguement	ریزش گاه
castability	قابلیت ریزش
pourability	قابلیت ریزش
dewfall	ریزش شبنم
epiphora	اشک ریزش
deplumation	ریزش مژگان
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
baldness	ریزش مو [پزشکی]
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
landslips	ریزش خاک کوه
poured	تراوش بوسیله ریزش
pouring	تراوش بوسیله ریزش
flux	اسهال خون ریزش
residual	مربوط به ریزش اتمی
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
rheum	ریزش اب چشم یادهان
landslip	ریزش خاک کوه
haemothorax	ریزش خون درسینه
stave	شکستن ریزش کردن
pours	تراوش بوسیله ریزش
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
rheumy	دارای ریزش یازکام
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
land slip	ریزش سنگ از کوه
rainfall	ریزش باران بارنغگی
dewfall	هنگام ریزش شبنم
snow inlet	دریچه ریزش برف
pour	تراوش بوسیله ریزش
to concern something	مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
haemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
pouring	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
hemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
pour	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
hemorrhages	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
pours	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
poured	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
landslides	ریزش خاک کوه کنار جاده
landslide	ریزش خاک کوه کنار جاده
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
moderator lamp	چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد
fallout wind vector plot	طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
nappe	تیغه ابی که روی سرریز یابند ریزش میکند
extravasattion	خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
endocarp	درون بر
reentrant	درون رو
interiors	درون
cores	درون
core	درون