Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (20 milliseconds)
English	Persian
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
Other Matches
wild	ریسکی
wilds	ریسکی
wildest	ریسکی
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adhibit	قبول کردن
honours	قبول کردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accords	قبول کردن
accord	قبول کردن
to take in	قبول کردن
adopting	قبول کردن
accept	قبول کردن
admit	قبول کردن
accepting	قبول کردن
admits	قبول کردن
admitting	قبول کردن
adopts	قبول کردن
adopt	قبول کردن
honouring	قبول کردن
entertain	قبول کردن
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
accepts	قبول کردن
honour	قبول کردن
passes	قبول کردن
honoured	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
accepting	پسندیدن قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
shell out	هزینه چیزی را قبول کردن
pass	تصویب کردن قبول شدن
To adopt a child ( an infant ) .	کودکی را بفرزندی قبول کردن
keep an appointment	قبول کردن قرار ملاقات
passed	تصویب کردن قبول شدن
vicarious	به نیابت قبول کردن جانشین
passes	تصویب کردن قبول شدن
refuse	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratifies	قبول کردن تصویب کردن
ratified	قبول کردن تصویب کردن
ratify	قبول کردن تصویب کردن
ratifying	قبول کردن تصویب کردن
adopting	قبول کردن اتخاذ کردن
adopts	قبول کردن اتخاذ کردن
pooler	وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
naturalizing	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication	بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
compliance	قبول
acknowledgment	قبول
admissions	قبول
receptions	قبول
reception	قبول
adoption	قبول
acceptances	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
acceptance	قبول
imprimatur	قبول
embracement	قبول اتخاذ
agreements	قرار قبول
reasonable	قابل قبول
agreement	قرار قبول
receivable	قابل قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
disclaim	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
compliant	قبول کننده
disclaimed	قبول نکردن
express acceptance	قبول صریح
intolerancy	عدم قبول
valid	قابل قبول
reply paid	جواب قبول
withdraws	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
ratification	قبول قبولی
intolerance	عدم قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
acceptances	قبول قرارداد
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
rejection	قبول نکردن
I agree.	قبول دارم.
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
accepting	قبول شدن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
naturalization	قبول تابعیت
accepts	قبول شدن
accept	قبول شدن
non acceptance	عدم قبول
admissible	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
ready acceptance	حسن قبول
incompliance	عدم قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قبول شدگی
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
withdraw	قبول نکردن
acceptant	قبول کننده
acknowladgement of debt	قبول بدهی
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
tolerable	قابل قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
concede	قبول شکست
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
disallowance	عدم قبول
conceded	قبول شکست
concedes	قبول شکست
adequate <adj.>	قابل قبول
accepter	قبول کننده
allowable	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
aceptive	قابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
acceptable <adj.>	قابل قبول
conceding	قبول شکست
allowable load	بارقابل قبول
acceptancy	اماده قبول
disclaiming	قبول نکردن
acceptably	بطورقابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
received	مورد قبول
adoption	قبول به فرزندی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance limit	حد قابل قبول
taken	مورد قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
sufficing <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
adopter	قبول کننده
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
taker	قبول کننده شرط
hard currencies	ارز قابل قبول
takers	قبول کننده شرط
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
adhesion	انضمام قبول عضویت
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
acceptance number	عدد ملاک قبول
acceptances	حوالهء قبول شده
non compliance	عدم قبول یا انجام
conventional	مورد قبول عامه
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
credibility	قابل قبول بودن
complier	قبول کننده همدست
permissible stress	خستگی قابل قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه
acceptance	حوالهء قبول شده
d. of a request	عدم قبول خواهش
persona grata	شخص مورد قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
recognized refugee	پناهنده قبول شده
incredibility	عدم قابلیت قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com