Dictiornary-Farsi | ریشه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 233 (11 milliseconds)

English	Persian
extraction	ریشه
radical	ریشه
radicals	ریشه
stump	ریشه
stumped	ریشه
stumping	ریشه
stumps	ریشه
stub	ریشه
stubbed	ریشه
stubbing	ریشه
stubs	ریشه
tassel	ریشه
tassels	ریشه
root	ریشه
roots	ریشه
scab	ریشه
scabs	ریشه
fringe	ریشه
fringes	ریشه
cama	ریشه
depth of face	ریشه
expansion scab	ریشه
fimbria	ریشه
fimbriation	ریشه
frange	ریشه
harl	ریشه
harle	ریشه
radix	ریشه
thrum	ریشه
tie [knot]	ریشه
radical	ریشه [ریاضی]
root	ریشه [ریاضی]
to take the n-th root	ریشه [ان] ام یک عدد را گرفتن [ریاضی]


Other Matches

radicate	ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenetic	تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic	تولید کننده ریشه ریشه اور
to strike root	ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root	ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
plaiting	[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
rootlet	ریشه چه
radicle	ریشه چه
rhizogenous	ریشه زا
rhizogenic	ریشه زا
fibreless	بی ریشه
homoousian	از یک ریشه
cognate	هم ریشه
paronymous	هم ریشه
rhizogenetic	ریشه زا
rootless	بی ریشه
fimbriated	ریشه دار
hangnail	ریشه ناخن
hang nail	ریشه ناخن
grubbing up	ریشه کنی
morphophonemics	ریشه شناسی
imaginary root	ریشه ی انگاری
irrationable	ریشه گنگ
irradicate	از ریشه دراوردن
irradicate	ریشه کن کردن
irradicable	ریشه کن نشدنی
imaginary root	ریشه ی موهومی
horse radish	ریشه خردل
geometric mean	ریشه nام
gelsemium	ریشه یاسمن
extirpation	ریشه کنی
etymon	ریشه کلمه
eradiacable	ریشه کن شدنی
enrooted	ریشه کرده
deracinate	از ریشه در اوردن
deep rooted	ریشه کرده
ciliated	ریشه دار
ciliolated	ریشه دار
ciliate	ریشه دار
extirpator	ریشه کن کننده
galangale	ریشه جوز
supplanter	ریشه کن کننده
rhizomorphous	ریشه مانند
fringent	ریشه مانند
firtree root	ریشه صنوبری
filose	ریشه دار
fimbriate	ریشه دار
i. and evdevolution	ریشه گیری
musk root	ریشه مشک
supplantation	از ریشه کنی
rootage	ریشه بندی
root up	ریشه کن کردن
root section	مقطع ریشه
the root of a word	ریشه واژه
thrum	ریشه دار
root out	ریشه کن کردن
to pull up by the roots	ریشه کن کردن
to pull up by the roots	از ریشه دراوردن
to root up	از ریشه دراوردن
tap root	ریشه عمودی
the root of a tree	ریشه درخت
strike root	ریشه زدن
squar root	ریشه دوم
rush root	ریشه ایرسا
rush root	ریشه اریسا
rooty	شبیه ریشه
rooty	ریشه دار
rootlet	ریشه فرعی
tap root	ریشه اصلی
rooter	ریشه کننده
root of the weld	ریشه جوش
root directory	دایرکتوری ریشه
rhizoid	ریشه مانند
rhizanthous	گل اور از ریشه
radicle	اصل ریشه
radicle	ریشه کوچک
rootage	مجموع ریشه ها
thrum	ریشه فرش
paronym	واژه هم ریشه
outroot	از ریشه کندن
rhizoid	ریشه نما
rhizome	شبیه ریشه
rhizopodous	ریشه پای
to root up	ریشه کن کردن
to strike root	ریشه زدن
to take root	ریشه زدن
to take root	ریشه کردن
rhizopod	ریشه پایان
ventral root	ریشه قدامی
wing root	ریشه بال
rhizophagous	ریشه خوار
orris root	ریشه بنفشه
tufts	ریشه پارچه
deep-rooted	ریشه کرده
stem	ریشه اصل
uprooted	ریشه کن کردن
stemmed	ریشه اصل
beetroots	ریشه چغندر
uproot	ریشه کن کردن
stemming	ریشه اصل
square root	ریشه دوم
stems	ریشه اصل
roots	ریشه گرفتن
etymologies	ریشه شناسی
etymology	ریشه شناسی
square roots	ریشه دوم
roots	ریشه کن کردن
root	ریشه گرفتن
uprooting	ریشه کن کردن
uproots	ریشه کن کردن
tuft	ریشه پارچه
frills	ریشه دارکردن
frill	ریشه دارکردن
cognate	واژه هم ریشه
fixing	حاشیه ریشه
beetroot	ریشه چغندر
eradicating	ریشه کن کردن
pedigree	ریشه نژاد
pedigrees	ریشه نژاد
inveterate	ریشه کرده
germs	ریشه منشاء
supplants	از ریشه کندن
supplanting	از ریشه کندن
supplanted	از ریشه کندن
supplant	از ریشه کندن
germ	ریشه منشاء
root	ریشه کن کردن
eradication	ریشه کنی
frilled	ریشه دار
ablation	ریشه کنی
tendril	ریشه پیچک
abort	ریشه نکردن
acid radical	ریشه اسید
themes	ریشه زمینه
fringing	ریشه یابی
ammonium	ریشه +4NH
theme	ریشه زمینه
runners	ریشه هوایی
runner	ریشه هوایی
barbate	ریشه دار
blade root	ریشه تیغه
bonder	ریشه دار
bottom run	قشر ریشه
rooted	ریشه کرده
fibrous	ریشه دار
cube roots	ریشه سوم
eradication	ریشه کن کردن
madder	ریشه روناس
cube roots	ریشه مکعب
tendrils	ریشه پیچک
cube root	ریشه سوم
fringed	ریشه دار
eradication	ریشه کن شدن
rooted	ریشه دار
ineradicable	ریشه کن نشدنی
cube root	ریشه مکعب
radicular	وابسته به ریشه کوچک
cube roots	ریشه سوم کعب
to strike root	ریشه کردن پابرجاشدن
taproot	ریشه عمودی اصلی
roots	از عددی ریشه گرفتن
roots	ریشه دار کردن
strike root	ریشه کردن گرفتن
root	از عددی ریشه گرفتن
stock	پایه دسته ریشه
root	ریشه دار کردن
cube root	ریشه سوم کعب
stocked	پایه دسته ریشه
thrum	ریشه یانخ اویخته
turfines	پوشیدگی از ریشه یا چمن
etymologies	ریشه جویی صرف
etymology	ریشه جویی صرف
gelsemium	ریشه یاس زرد
ingrained	دیرینه ریشه کرده
turf	خاک ریشه دار
fimbrillate	دارای ریشه فریف
root of a function	ریشه تابع [ریاضی]
zero of a function	ریشه تابع [ریاضی]
etymologize	ریشه لغتی رایافتن
to extract a root	ریشه گرفتن [ریاضی]
earthbound	درخاک ریشه دوانده
burdock root	ریشه بابا ادم
myogenic	وابسته به ریشه ماهیچه
orpine	ابرون ریشه دار
The root of exisiting differences.	ریشه اختلافات موجود
neurogenic	دارای ریشه عصبی
unroot	از ریشه دراوردن یا کندن
monogenic	دارای یک ریشه واصل
braid [fringe]	ریشه سر فرش [منگوله]
He uprooted the tree .	درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
mathematical	مثل ریشه دوم
etymological	مربوط به ریشه لغات
radicate	ریشه دار کردن
tailing	ریشه سنگ یا اجر
teppetology	مطالعه ریشه ای فرش
live forever	ابرون ریشه دار
To dig ones own grave.	تیشه به ریشه خود زدن
xylophilous	ریشه کننده روی چوب
aborts	ریشه نکردن عقیم ماندن
to grub the ground	ریشه های زمینی را کندن