English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
inveterate ریشه کرده
deep-rooted ریشه کرده
rooted ریشه کرده
deep rooted ریشه کرده
enrooted ریشه کرده
Search result with all words
ingrained دیرینه ریشه کرده
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Other Matches
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
harl ریشه
stubs ریشه
stubbing ریشه
cognate هم ریشه
stubbed ریشه
stub ریشه
tie [knot] ریشه
tassels ریشه
scabs ریشه
rootless بی ریشه
rhizogenetic ریشه زا
paronymous هم ریشه
rhizogenic ریشه زا
rhizogenous ریشه زا
thrum ریشه
radix ریشه
radicle ریشه چه
root ریشه
scab ریشه
homoousian از یک ریشه
harle ریشه
roots ریشه
rootlet ریشه چه
fringe ریشه
fringes ریشه
tassel ریشه
stumps ریشه
expansion scab ریشه
cama ریشه
extraction ریشه
radicals ریشه
radical ریشه
fibreless بی ریشه
fimbria ریشه
frange ریشه
depth of face ریشه
stumping ریشه
stumped ریشه
stump ریشه
fimbriation ریشه
rhizoid ریشه نما
rhizanthous گل اور از ریشه
tufts ریشه پارچه
cognate واژه هم ریشه
supplants از ریشه کندن
pedigrees ریشه نژاد
frills ریشه دارکردن
frill ریشه دارکردن
pedigree ریشه نژاد
tuft ریشه پارچه
eradicating ریشه کن کردن
fixing حاشیه ریشه
rush root ریشه اریسا
rooty شبیه ریشه
rootage ریشه بندی
rootage مجموع ریشه ها
rooter ریشه کننده
root section مقطع ریشه
root out ریشه کن کردن
root directory دایرکتوری ریشه
rhizopodous ریشه پای
rhizopod ریشه پایان
rhizophagous ریشه خوار
rhizome شبیه ریشه
rhizoid ریشه مانند
rootlet ریشه فرعی
rooty ریشه دار
root of the weld ریشه جوش
root up ریشه کن کردن
blade root ریشه تیغه
fimbriated ریشه دار
filose ریشه دار
firtree root ریشه صنوبری
fringent ریشه مانند
rhizomorphous ریشه مانند
fringing ریشه یابی
rooted ریشه دار
galangale ریشه جوز
gelsemium ریشه یاسمن
geometric mean ریشه nام
grubbing up ریشه کنی
fimbriate ریشه دار
extirpator ریشه کن کننده
extirpation ریشه کنی
bonder ریشه دار
bottom run قشر ریشه
barbate ریشه دار
ciliate ریشه دار
ciliolated ریشه دار
ciliated ریشه دار
ammonium ریشه +4NH
deracinate از ریشه در اوردن
acid radical ریشه اسید
etymon ریشه کلمه
ablation ریشه کنی
hang nail ریشه ناخن
hangnail ریشه ناخن
ineradicable ریشه کن نشدنی
orris root ریشه بنفشه
outroot از ریشه کندن
paronym واژه هم ریشه
etymology ریشه شناسی
radicle ریشه کوچک
stems ریشه اصل
stemming ریشه اصل
stemmed ریشه اصل
stem ریشه اصل
eradication ریشه کنی
eradication ریشه کن شدن
eradication ریشه کن کردن
eradiacable ریشه کن شدنی
horse radish ریشه خردل
i. and evdevolution ریشه گیری
imaginary root ریشه ی انگاری
imaginary root ریشه ی موهومی
irradicable ریشه کن نشدنی
irradicate ریشه کن کردن
irradicate از ریشه دراوردن
irrationable ریشه گنگ
fibrous ریشه دار
morphophonemics ریشه شناسی
musk root ریشه مشک
radicle اصل ریشه
ventral root ریشه قدامی
frilled ریشه دار
to root up از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
etymologies ریشه شناسی
to pull up by the roots ریشه کن کردن
thrum ریشه دار
the root of a word ریشه واژه
the root of a tree ریشه درخت
tendril ریشه پیچک
tendrils ریشه پیچک
runner ریشه هوایی
runners ریشه هوایی
theme ریشه زمینه
germ ریشه منشاء
fringed ریشه دار
germs ریشه منشاء
wing root ریشه بال
to take root ریشه کردن
to take root ریشه زدن
to strike root ریشه زدن
beetroot ریشه چغندر
beetroots ریشه چغندر
thrum ریشه فرش
square root ریشه دوم
square roots ریشه دوم
to root up ریشه کن کردن
themes ریشه زمینه
supplanting از ریشه کندن
radical ریشه [ریاضی]
cube roots ریشه سوم
root ریشه کن کردن
root ریشه [ریاضی]
roots ریشه گرفتن
root ریشه گرفتن
roots ریشه کن کردن
madder ریشه روناس
uproot ریشه کن کردن
uprooted ریشه کن کردن
uprooting ریشه کن کردن
uproots ریشه کن کردن
rush root ریشه ایرسا
supplanted از ریشه کندن
cube roots ریشه مکعب
cube root ریشه سوم
supplant از ریشه کندن
supplanter ریشه کن کننده
tap root ریشه عمودی
abort ریشه نکردن
tap root ریشه اصلی
strike root ریشه زدن
supplantation از ریشه کنی
squar root ریشه دوم
cube root ریشه مکعب
unroot از ریشه دراوردن یا کندن
root of a function ریشه تابع [ریاضی]
earthbound درخاک ریشه دوانده
The root of exisiting differences. ریشه اختلافات موجود
teppetology مطالعه ریشه ای فرش
He uprooted the tree . درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
etymologize ریشه لغتی رایافتن
braid [fringe] ریشه سر فرش [منگوله]
gelsemium ریشه یاس زرد
fimbrillate دارای ریشه فریف
tailing ریشه سنگ یا اجر
zero of a function ریشه تابع [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com