Dictiornary-Farsi | ریشه گیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
i. and evdevolution	ریشه گیری


Other Matches

rhizogenic	تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic	تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate	ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to take root	ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
to strike root	ریشه گرفتن ریشه دواندن
He's a wet blanket.	او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
plaiting	[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
his severity relaxed	از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy	دو زن گیری دو شوهر گیری
homoousian	از یک ریشه
fringes	ریشه
rhizogenic	ریشه زا
fringe	ریشه
rhizogenous	ریشه زا
radicals	ریشه
harl	ریشه
harle	ریشه
tie [knot]	ریشه
roots	ریشه
cama	ریشه
paronymous	هم ریشه
radical	ریشه
rhizogenetic	ریشه زا
stump	ریشه
stumped	ریشه
stumping	ریشه
stumps	ریشه
stubs	ریشه
stubbing	ریشه
stubbed	ریشه
stub	ریشه
scab	ریشه
radix	ریشه
depth of face	ریشه
root	ریشه
tassel	ریشه
rootless	بی ریشه
radicle	ریشه چه
scabs	ریشه
thrum	ریشه
cognate	هم ریشه
frange	ریشه
tassels	ریشه
fibreless	بی ریشه
extraction	ریشه
expansion scab	ریشه
fimbria	ریشه
fimbriation	ریشه
rootlet	ریشه چه
stream gaging	اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour	با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter	مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stems	ریشه اصل
radicle	ریشه کوچک
inveterate	ریشه کرده
stemmed	ریشه اصل
tendrils	ریشه پیچک
tendril	ریشه پیچک
radicle	اصل ریشه
cube roots	ریشه سوم
theme	ریشه زمینه
root of the weld	ریشه جوش
themes	ریشه زمینه
fibrous	ریشه دار
stemming	ریشه اصل
wing root	ریشه بال
deep-rooted	ریشه کرده
strike root	ریشه زدن
stem	ریشه اصل
squar root	ریشه دوم
ablation	ریشه کنی
rooty	ریشه دار
rooted	ریشه کرده
rooted	ریشه دار
cognate	واژه هم ریشه
runners	ریشه هوایی
fixing	حاشیه ریشه
runner	ریشه هوایی
root directory	دایرکتوری ریشه
pedigrees	ریشه نژاد
rhizopodous	ریشه پای
cube roots	ریشه مکعب
rhizopod	ریشه پایان
fringed	ریشه دار
frilled	ریشه دار
rhizophagous	ریشه خوار
root up	ریشه کن کردن
rush root	ریشه اریسا
pedigree	ریشه نژاد
rootage	ریشه بندی
rhizome	شبیه ریشه
rhizoid	ریشه مانند
rootage	مجموع ریشه ها
rooter	ریشه کننده
rootlet	ریشه فرعی
thrum	ریشه فرش
etymology	ریشه شناسی
square roots	ریشه دوم
root out	ریشه کن کردن
eradication	ریشه کنی
eradication	ریشه کن کردن
eradication	ریشه کن شدن
square root	ریشه دوم
ineradicable	ریشه کن نشدنی
cube root	ریشه سوم
rhizanthous	گل اور از ریشه
cube root	ریشه مکعب
to pull up by the roots	از ریشه دراوردن
etymologies	ریشه شناسی
rush root	ریشه ایرسا
beetroot	ریشه چغندر
beetroots	ریشه چغندر
root section	مقطع ریشه
rooty	شبیه ریشه
irradicate	ریشه کن کردن
abort	ریشه نکردن
hang nail	ریشه ناخن
grubbing up	ریشه کنی
geometric mean	ریشه nام
gelsemium	ریشه یاسمن
galangale	ریشه جوز
fringing	ریشه یابی
roots	ریشه گرفتن
roots	ریشه کن کردن
hangnail	ریشه ناخن
eradiacable	ریشه کن شدنی
irradicable	ریشه کن نشدنی
deep rooted	ریشه کرده
deracinate	از ریشه در اوردن
supplanted	از ریشه کندن
root	ریشه گرفتن
imaginary root	ریشه ی موهومی
imaginary root	ریشه ی انگاری
horse radish	ریشه خردل
enrooted	ریشه کرده
etymon	ریشه کلمه
fringent	ریشه مانند
to strike root	ریشه زدن
to take root	ریشه کردن
extirpation	ریشه کنی
extirpator	ریشه کن کننده
to take root	ریشه زدن
fimbriate	ریشه دار
fimbriated	ریشه دار
supplant	از ریشه کندن
supplanting	از ریشه کندن
supplants	از ریشه کندن
radical	ریشه [ریاضی]
root	ریشه [ریاضی]
rhizomorphous	ریشه مانند
madder	ریشه روناس
uproot	ریشه کن کردن
uprooted	ریشه کن کردن
uprooting	ریشه کن کردن
uproots	ریشه کن کردن
to root up	ریشه کن کردن
filose	ریشه دار
germs	ریشه منشاء
frills	ریشه دارکردن
frill	ریشه دارکردن
tap root	ریشه عمودی
the root of a word	ریشه واژه
ammonium	ریشه +4NH
bonder	ریشه دار
rhizoid	ریشه نما
tuft	ریشه پارچه
tufts	ریشه پارچه
germ	ریشه منشاء
morphophonemics	ریشه شناسی
orris root	ریشه بنفشه
the root of a tree	ریشه درخت
firtree root	ریشه صنوبری
musk root	ریشه مشک
tap root	ریشه اصلی
barbate	ریشه دار
bottom run	قشر ریشه
irrationable	ریشه گنگ
acid radical	ریشه اسید
eradicating	ریشه کن کردن
supplantation	از ریشه کنی
ventral root	ریشه قدامی
to root up	از ریشه دراوردن
root	ریشه کن کردن
paronym	واژه هم ریشه
to pull up by the roots	ریشه کن کردن
outroot	از ریشه کندن
thrum	ریشه دار
ciliate	ریشه دار
supplanter	ریشه کن کننده
blade root	ریشه تیغه
ciliolated	ریشه دار
ciliated	ریشه دار
irradicate	از ریشه دراوردن
cube root	ریشه سوم کعب
strike root	ریشه کردن گرفتن
The root of exisiting differences.	ریشه اختلافات موجود
taproot	ریشه عمودی اصلی
He uprooted the tree .	درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
root	از عددی ریشه گرفتن
to strike root	ریشه کردن پابرجاشدن