Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (2 milliseconds)
English
Persian
radical
ریشگی اساسی
radicals
ریشگی اساسی
Other Matches
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
climacteric
<adj.>
ریشگی
radical
ریشگی
radicals
ریشگی
meaty
اساسی
nett
اساسی
functional
اساسی
pivotal
اساسی
meatier
اساسی
basal
اساسی
unsubstantial
بی اساسی
essentials
اساسی
essential
اساسی
Hon
اساسی
On what basis (ground)
بر چه اساسی ؟
fundamental
اساسی
basilar
اساسی
key projects
اساسی
constitutional
اساسی
hypostatic
اساسی
groundlessness
بی اساسی
meatiest
اساسی
nets
اساسی
basic
اساسی
cardinal
اساسی
capital
اساسی
ground
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
اساسی
radicals
اساسی
vital
<adj.>
اساسی
radical
اساسی
basics
اساسی
earthshaking
اساسی
cardinals
اساسی
rudimental
اساسی
organic
اساسی
substantial
اساسی
net
اساسی
materials
اساسی
material
اساسی
essential
<adj.>
اساسی
fundametal
اساسی
quintessential
<adj.>
اساسی
major
<adj.>
اساسی
volatile oil
روغن اساسی
ground plans
طرح اساسی
basic deficit
کسری اساسی
base repair
تعمیر اساسی
functional distribution
توزیع اساسی
reformation
اصلاح اساسی
constitutional law
حقوق اساسی
basic variable
متغیر اساسی
basic surplus
مازاد اساسی
over haul
تعمیر اساسی
purview
مواد اساسی
basic linkage
پیوند اساسی
constitutional low
قانون اساسی
fundamental rules
قواعدیاقوانین اساسی
ground plan
طرح اساسی
spine wall
دیوار اساسی
strategic variables
متغیرهای اساسی
basics
مقدماتی اساسی
constitution
قانون اساسی
brass tacks
مسایل اساسی
radical
طرفداراصلاحات اساسی
radicals
طرفداراصلاحات اساسی
rationale
علت اساسی
essential oil
روغن اساسی
basically
بطور اساسی
basics
اساسی مقدماتی
substantiality
حالت اساسی
basic
اساسی مقدماتی
vital
واجب اساسی
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
basic
مقدماتی اساسی
unsubstantiality
بی اساسی بی اهمیتی
constitutions
قانون اساسی
rite
فرمان اساسی
field theory
نظریه اساسی میدان
myosin
پروتئین اساسی عضله
nonessential goods
کالاهای غیر اساسی
Fundamental ( radical) changes.
تغییرات اساسی وعمده
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
unconstitutionality
مغایرت با قانون اساسی
supplementalary constitution law
متمم قانون اساسی
nonbasic variable
متغیر غیر اساسی
essential fatty acids
اسیدهای چرب اساسی
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
constitutional
مطابق قانون اساسی
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
constitution
مشروطیت قانون اساسی
constitutions
مشروطیت قانون اساسی
fundamental
اصولی مقدماتی اساسی
punch-lines
جمله اساسی واصلی
punch-line
جمله اساسی واصلی
punch line
جمله اساسی واصلی
primordial
عنصر نخستین اساسی
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
constitutionality
مطابقت با قانون اساسی
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
bill of rights
قانون اساسی امریکا
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
organic
اندام دار اساسی
essential singularity
نقطه تکین اساسی
[ریاضی]
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
federal constitution
قانون اساسی دولت متحده
accidental
غیر اساسی پیش آمدی
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
basic sequential access method
روش دستیابی ترتیبی اساسی
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
bdos
سیستم عامل اساسی دیسک
basic direct access method
روش دستیابی مستقیم اساسی
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
bios
سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
basic indexed sequential acess method
روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
basic partitioned access method
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
time the essence of the contract
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
bsam
Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
five fundamental economic questions
پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
bdam
Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam
BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
constitutionalism
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
bpam
Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
sbc
یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com