English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
to apply a leech زالو انداختن
Search result with all words
leech زالو انداختن طبیب
leeches زالو انداختن طبیب
Other Matches
acetabulum زالو
bloodsucker زالو
leech زالو
leeches زالو
to leech زالو شدن [اصطلاح مجاری]
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
pilling تل انداختن
to leave out انداختن
fling انداختن
omit انداختن
flinging انداختن
to let fall انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to let drop انداختن
to play a searchlight انداختن
thrust انداختن
deracination بر انداختن
to put back پس انداختن
let fall انداختن
leave out انداختن
omits انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
emplace جا انداختن
relegate انداختن
felled انداختن
fell انداختن
hitch انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
hitching انداختن
hurls انداختن
blobs لک انداختن
hurled انداختن
hurl انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
spilling انداختن
spills انداختن
to pick off تک تک انداختن
throws انداختن
throwing انداختن
souse انداختن
throw انداختن
relegated انداختن
relegates انداختن
relegating انداختن
lay away انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
lash vt انداختن
flings انداختن
spilled or spilt انداختن
floriate گل انداختن در
jaculate انداختن
omitted انداختن
deleted انداختن
run home جا انداختن
blob لک انداختن
deletes انداختن
felling انداختن
to hew down انداختن
overthrows بر انداختن
overthrown بر انداختن
hewn انداختن
fells انداختن
launches به اب انداختن
retroject پس انداختن
stagger از پا انداختن
launch به اب انداختن
prostrate از پا انداختن
deleting انداختن
to draw lots انداختن
string زه انداختن به
sling انداختن
slinging انداختن
slings انداختن
delete انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
benite به شب انداختن
to skips over انداختن
bottoms ته انداختن
omitting انداختن
hews انداختن
launched به اب انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
hew انداختن
brush finish خط انداختن
bottom ته انداختن
launching به اب انداختن
lines خط انداختن در
to fire off a postcard انداختن
overthrew بر انداختن
line خط انداختن در
deactivating از اثر انداختن
depresses ازارزش انداختن
entrapping بدام انداختن
deactivate از اثر انداختن
entrapped تله انداختن
slow down به عقب انداختن
deactivated از اثر انداختن
entrapped بدام انداختن
deactivates از اثر انداختن
entrap تله انداختن
trigger راه انداختن
expelled بیرون انداختن
entrap بدام انداختن
pickle ترشی انداختن
knock-ups از کار انداختن
expels بیرون انداختن
miscast بناحق انداختن
disfigure از شکل انداختن
disfigured از شکل انداختن
disfigures از شکل انداختن
disfiguring از شکل انداختن
expel بیرون انداختن
knock-up از کار انداختن
expelling بیرون انداختن
triggers راه انداختن
snard بدام انداختن
inaugurating براه انداختن
inaugurates براه انداختن
inaugurated براه انداختن
inaugurate براه انداختن
trap در تله انداختن
trap درتله انداختن
trap بدام انداختن
triggered راه انداختن
pickles ترشی انداختن
emasculating از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
knock up از کار انداختن
postponed به تعویق انداختن
disabling از کار انداختن
imperil در مخاطره انداختن
imperiled در مخاطره انداختن
imperiling در مخاطره انداختن
imperilled در مخاطره انداختن
imperilling در مخاطره انداختن
imperils در مخاطره انداختن
molted پوست انداختن
molting پوست انداختن
molts پوست انداختن
moult پوست انداختن
moulted پوست انداختن
moults پوست انداختن
slobber دهان را اب انداختن
disables از کار انداختن
disable از کار انداختن
postpones عقب انداختن
to fling up the heels جفتک انداختن
postpones به تاخیر انداختن
postpones به تعویق انداختن
postponing عقب انداختن
postponing به تاخیر انداختن
postponing به تعویق انداختن
to drive mad بدیوانگی انداختن
initiate راه انداختن
initiated راه انداختن
initiates راه انداختن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
to cut the painter جدایی انداختن
to chop dowm a tree درختی را انداختن
slobbered دهان را اب انداختن
slobbering دهان را اب انداختن
slobbers دهان را اب انداختن
deform ازشکل انداختن
deforming ازشکل انداختن
deforms ازشکل انداختن
snare بدام انداختن
initiating راه انداختن
allure بطمع انداختن
to a. the ball اماده انداختن
throw out بیرون انداختن
throw away دور انداختن
defer عقب انداختن
decoys بدام انداختن
deferring عقب انداختن
snares بدام انداختن
defers عقب انداختن
endangers به مخاطره انداختن
endangering به مخاطره انداختن
immobilised از رواج انداختن
immobilises از رواج انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com