Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English
Persian
knock knees
زانوی کج زانوی پیچ خورده
Other Matches
reducing elbow
زانوی کاهشی
reversible elbow
زانوی 09 درجه
reducing elbow
زانوی کاهنده
knock kneed
دارای زانوی کج
stifle bone
کاسه زانوی اسب
knuckles
قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان
weak knees
زانوی سست بی ثباتی بی عزمی
knuckle
قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان
malanders
اماس پشت زانوی اسب
mallenders
اماس پشت زانوی اسب
lapped
زانوی کسی وقتی که می نشینند
lap
زانوی کسی وقتی که می نشینند
hamstrings
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
Dizlyk
[نوعی قالیچه تزئینی کوچک که برای تزئین به زانوی شتر می بندند.]
irriguous
اب خورده
it was eaten
خورده شد
eaten
خورده
little
خورده
thrawart
پیچ خورده
corrodible
خورده شدنی
crackly
چین خورده
crimpled
چوروک خورده
writhen
تاب خورده
vermiculate
کرم خورده
cancelled
قلم خورده
eaten
خورده شده
writhen
پیچ خورده
worm eaten
کرم خورده
twisty
پیچ خورده
aggresive
خورده شده
belly pinched
گرسنگی خورده
dislocated
بهم خورده
butt welded
از سر جوش خورده
carious
کرم خورده
crossed out
قلم خورده
tetched
بهم خورده
teched
بهم خورده
plicated
چین خورده
mussy
بهم خورده
jiggly
تکان خورده
patsy
فریب خورده
kinky
پیچ خورده
kinky
گره خورده
on oath
قسم خورده
maggoty
کرم خورده
puckery
چین خورده
hammer hard
چکش خورده
starveling
گرسنگی خورده
dehiscent
ترک خورده
distempered
بهم خورده
symphsis
عضوجوش خورده
engrained
پینه خورده
folded picture
تصویر تا خورده
stickit
شکست خورده
fretted by rust
زنگ خورده
mildewy
باد خورده
brushed
شانه خورده
stamped
تمبر خورده
grubbiest
کرم خورده
grubbier
کرم خورده
underdogs
سگ شکست خورده
underdog
سگ شکست خورده
failures
شکست خورده
failure
شکست خورده
conglomerates
به هم جوش خورده
conglomerate
به هم جوش خورده
moth-eaten
بید خورده
messy
بهم خورده
indisposed
بهم خورده
grubby
کرم خورده
craven
شکست خورده
clift
ترک خورده
clefts
ترک خورده
cleft
ترک خورده
withered
چروک خورده
moth eaten
بید خورده
deluded
فریب خورده
kaput
کاملا شک ست خورده
wound
پیچ خورده
wounding
پیچ خورده
turkeys
شکست خورده
turkey
شکست خورده
corrosion
خورده شدن
worm-eaten
کرم خورده
callous
پینه خورده
wounds
پیچ خورده
picked
کلنگ خورده
to be fooled
فریب خورده بودن
patsy
شخص گول خورده
to be deluded
فریب خورده بودن
common ashlar
سنگ چکش خورده
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
rolled glass
شیشه نورد خورده
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
weldment
چیز جوش خورده
Are you daft ?
مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue
<idiom>
گربه زبونش را خورده
thraw
پیچ خورده دررفته
Today I took laxatives.
امروز مسهل خورده ام.
spun glass
شیشه تاب خورده
sclerous
متصلب پینه خورده
rolled profile
نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel
فولاد نورد خورده
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
bound barrel
لوله تاب خورده
chiseled
چوب اسکنه خورده
impacted
باهم جوش خورده
grounded
توپ به زمین خورده
foul anchor
لنگر تاب خورده
rancid
باد خورده فاسد
lost
شکست خورده گمراه
deep dyed
زیاد رنگ خورده
cut in
چاک خورده شکافته
chartered accountant
حسابدار قسم خورده
certified public accountant
حسابدار قسم خورده
beaten
چکش خورده فرسوده
chiselled
چوب اسکنه خورده
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
inure or en
پینه خورده کردن
interwrought
بهم جوش خورده
it is sufficiently stamped
کم تمبر خورده است
indurate
پینه خورده کردن
seared conscience
وجدان پینه خورده
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to sprain one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
fused ring system
سیستم حلقهای جوش خورده
weldment
قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head.
مثل گرگ تیر خورده
gyrus
برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties
مرد چهل و خورده ساله
foul hawse
زنجیرها تاب خورده اند
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
fusion principle
اصل ترکیبات جوش خورده
to twist one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
He refused to acknowledge defeat .
قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere.
یک جای کار گره خورده است
With a long face .
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
macadam blinding
خورده سنگ بخورد راه دادن
vulcanite
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
not up
توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete
خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived
فریب نفس خورده خود فریفته
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
breakers
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
quaternion
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
chopper
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
hole in one
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
jungle gym
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
coated chippings
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
blast hole drill
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
swiple
قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
circus catch
گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse
طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt
بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain
رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back
بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
incorrodible
خورده نشدنی سائیده نشدنی
swept
پیچ دار پیچ خورده
wormy
کرم مانند کرم خورده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com