English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
Other Matches
ldl یک ماوراء زبانی که زبانی را شرح میدهد
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
linguiform زبانی
linguistic زبانی
verbal زبانی
glossal زبانی
monolingual یک زبانی
glottic زبانی
nuncupatory زبانی
lip deep زبانی
lingual زبانی
monnolingual یک زبانی
linguistically زبانی
by parol زبانی
by word of mouth زبانی
nuncupative زبانی
by word of mounth زبانی
vivas voce زبانی
viva voce زبانی
abusiveness بد زبانی
orally زبانی
trilingual سه زبانی
orals زبانی
bilingual دو زبانی
oral زبانی
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
chattiness بلبل زبانی
knowledge of a language دانستن زبانی
lingulate زبانی شکل
lapsus linguae لغزش زبانی
aphthongia لالی زبانی
bradyglossia کندگویی زبانی
dumb language زبان بی زبانی
glossopharyngeal زبانی حلقی
nuncupate زبانی گفتن
unction چرب زبانی
vocabular زبانی شفاهی
polyglot چند زبانی
polyglots چند زبانی
to fling d. بد زبانی کردن
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
vivas voce زبانی شفاها`
volubility چرب زبانی
sublingual زیر زبانی
zubenelgenubi زبانی جنوبی
spiel چرب زبانی
professed love دوستی زبانی
lingual حرف زبانی یا ذو لفی
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
glibness چرب و نرم تر زبانی
glossopharyngeal nerve عصب زبانی- حلقی
flippancy بی ملاحظگی چرب زبانی
glibly ازروی چرب زبانی
acclamation اخذ رای زبانی
tongu praxia کنش پریشی زبانی
spiel چرب زبانی کردن
nervus glossopharyngeus عصب زبانی- حلقی
abusive بد زبانی تجاوز به عصمت
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
grammatical error اشتباه دستور زبانی
lispling تکلم نوک زبانی
lard ارایش دادن چرب زبانی
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
hard sell فروشندگی باچرب زبانی وفشار
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
retrolingual واقع در پشت زبان پس زبانی
to schmooze somebody برای کسی چرب زبانی کردن
to butter somebody up برای کسی چرب زبانی کردن
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
illinois test of psycholinguistic ازمون تواناییهای زبانی- روانی ایلینوی
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
lingua زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
metalanguage زبانی که یک زبان برنامه نویسی را شرح میدهد
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
naturals زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
natural زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
to drink wine می خوردن شراب خوردن
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
natives زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
native زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
coaxing نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxed نوازش کردن چرب زبانی کردن
coax نوازش کردن چرب زبانی کردن
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
queried زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queries زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
beta librae کفه شمالی زبانی شمالی
alpha librae زبانی جنوبی کفه جنوبی
knock against خوردن به
hitting خوردن
look back سر خوردن
gormandize پر خوردن
gluttonize پر خوردن
care غم خوردن
to run a خوردن
erode خوردن
hurtling خوردن
eroding خوردن
corrode خوردن
corroded خوردن
corrodes خوردن
corroding خوردن
abutted خوردن
abuts خوردن
abut خوردن
erodes خوردن
hurtle خوردن
eroded خوردن
to swear by all that is sacred خوردن
hurtled خوردن
hurtles خوردن
hits خوردن
cared غم خوردن
grubs خوردن
to get outside of خوردن
slid سر خوردن
eats خوردن
eat خوردن
to break ones fast خوردن
feed خوردن
feeds خوردن
glut پر خوردن
grub خوردن
gluts پر خوردن
sample خوردن
sampled خوردن
to drink water اب خوردن
grubbed خوردن
to go with خوردن به
stir جم خوردن
cares غم خوردن
lap vt خوردن به
butts خوردن
butted خوردن
butt خوردن
to overload stomach پر خوردن
to overfeed oneself پر خوردن
manducate و خوردن
to makea meal of خوردن
occlude خوردن
polish off خوردن
stirs جم خوردن
stirrings جم خوردن
stirred جم خوردن
to eat into خوردن
budge جم خوردن
trundle غل خوردن
eating خوردن
to fall aboard خوردن
buckles تا خوردن
trundled غل خوردن
budged جم خوردن
buckle تا خوردن
budging جم خوردن
budges جم خوردن
trundling غل خوردن
baet خوردن
gliding سر خوردن
glided سر خوردن
glide سر خوردن
buckled تا خوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com