Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
Other Matches
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
lolled
زبان بیرون
lolls
زبان بیرون
lolling
زبان بیرون
loll
زبان بیرون
extruded
بیرون انداختن
expulse
بیرون انداختن
excrete
بیرون انداختن
to throw out
بیرون انداختن
extrudes
بیرون انداختن
out with
بیرون انداختن
extruding
بیرون انداختن
expels
بیرون انداختن
excreting
بیرون انداختن
extrude
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
expelled
بیرون انداختن
throw out
بیرون انداختن
expelling
بیرون انداختن
to fire out
بیرون انداختن
excreted
بیرون انداختن
fire out
بیرون انداختن
expel
بیرون انداختن
belching
بشدت بیرون انداختن
eructate
باشدت بیرون انداختن
belched
بشدت بیرون انداختن
belch
بشدت بیرون انداختن
belches
بشدت بیرون انداختن
blurt
از دهان بیرون انداختن
protruded
بیرون انداختن پیش امدن
protrudes
بیرون انداختن پیش امدن
protrude
بیرون انداختن پیش امدن
sputtered
باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputter
باخشم اداکردن بیرون انداختن
protruding
بیرون انداختن پیش امدن
to chuck out
بیرون انداختن کسی ازجایی
sputters
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
With soft words one may persuade a serpent out of .
<proverb>
با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
bounces
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounce
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
ungear
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
glib
چرب زبان زبان دار
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic
زبان تازی زبان عربی
to rangeoneself
خودرا
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to dress up
خودرا اراستن
to a onself
خودرا اراستن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
mince
حرف خودرا خوردن
insconce
خودرا جای دادن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
minces
حرف خودرا خوردن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
flatten
روحیه خودرا باختن
self assertion
خودرا جلو اندازی
pontify
خودرا مقدس نمودن
to breakin
خودرا داخل کردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
flattens
روحیه خودرا باختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
wrathful
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
sloshes
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to calculate on
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
slosh
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to a oneself
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
sloshing
خودرا بالجن وگل ولای الودن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
preen
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preens
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preened
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to be even witn any one
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com