English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
Thai زبان رسمی تایلند
Thais زبان رسمی تایلند
Other Matches
official language زبان رسمی
Thailand کشور تایلند
Thais اهل کشور تایلند
Thai اهل کشور تایلند
chedi [یادبودگاه خدا در تایلند]
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic زبان تازی زبان عربی
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib چرب زبان زبان دار
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
oxtongue گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
orthodox رسمی
formmal رسمی
institutional رسمی
formal رسمی
official رسمی
solemn رسمی
formal group گروه رسمی
nonformal غیر رسمی
official authorities مراجع رسمی
return گزارش رسمی
returned گزارش رسمی
official channels طرق رسمی
formal education اموزش رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
extra official غیر رسمی
official channels مجاری رسمی
driss uniform لباس رسمی
noterial document سند رسمی
official document سند رسمی
formal review بررسی رسمی
legalization شناسایی رسمی
function ایین رسمی
insigne نشان رسمی
insigne مدال رسمی
functioned ایین رسمی
functions ایین رسمی
intrant ورود رسمی
letter de chancellerie نامه رسمی
formal review سان رسمی
mare's tail هپوریس رسمی
returning گزارش رسمی
returns گزارش رسمی
hansard مذاکرات رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
talking-to سرزنش رسمی
missive نامه رسمی
missives نامه رسمی
officious غیر رسمی
pronouncement اعلامیه رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
career دوره رسمی
careered دوره رسمی
careering دوره رسمی
careers دوره رسمی
official عالیرتبه رسمی
official موثق و رسمی
insignia نشان رسمی
insignia مدال رسمی
formalizing رسمی کردن
officiating مقام رسمی
officiates مقام رسمی
talking to سرزنش رسمی
bank holidays تعطیلات رسمی
asparagus مارچوبهء رسمی
tuxedo لباس رسمی
tuxedos لباس رسمی
informal غیر رسمی
noting نامه رسمی
notes نامه رسمی
note نامه رسمی
unofficial غیر رسمی
officiate مقام رسمی
officiated مقام رسمی
formalizes رسمی کردن
formalized رسمی کردن
formalize رسمی کردن
official receiver اعتصاب رسمی
officials مقامات رسمی
boarding call بازدید رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
audiences ملاقات رسمی
audience ملاقات رسمی
cognizance اخطار رسمی
communique ابلاغ رسمی
contracts under seal عقد رسمی
dress suit لباس رسمی شب
positioned شغل رسمی
aregular cook اشپز رسمی
protests اعتراض رسمی
formalising رسمی کردن
formalises رسمی کردن
formalised رسمی کردن
protest واخواست رسمی
protest اعتراض رسمی
protested واخواست رسمی
placards پروانه رسمی
placard پروانه رسمی
protested اعتراض رسمی
protesting واخواست رسمی
protesting اعتراض رسمی
protests واخواست رسمی
position شغل رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
public submission مناقصه رسمی
reprimands توبیخ رسمی
throwaway غیر رسمی
vestment لباس رسمی
reprimanding توبیخ رسمی
officiously بطورغیر رسمی
officialize رسمی کردن
official religion دین رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
tux لباس رسمی
semi official نیمه رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
prontonotary سردفتراسناد رسمی
semiformal نیمه رسمی
semiofficial نیمه رسمی
free and easy <idiom> غیر رسمی
official receipt رسید رسمی
reprimand توبیخ رسمی
official meeting اجتماع رسمی
official meeting ملاقات رسمی
standard time زمان رسمی
speedwell سیزاب رسمی
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
solemn form طریقه رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official deed سند رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
reprimanded توبیخ رسمی
statute mile مایل رسمی
card-carrying عضو رسمی
state religion مذهب رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official rate نرخ رسمی
smallage کرفس رسمی
visit of courtesy بازدید رسمی نظامی
vestment لباس رسمی اسقف
requisition درخواست رسمی کردن
requisitioned درخواست رسمی کردن
placard اعلامیه رسمی اعلان
requisitions درخواست رسمی کردن
requisitioning درخواست رسمی کردن
unofficial news خبر غیر رسمی
informality غیر رسمی بودن
canonicals لباس رسمی روحانیون
studbook شناسنامه رسمی اسب
communique اطلاعیه رسمی یااداری
finery [formal] جامه رسمی جشن
canonical dress لباس رسمی روحانیون
bank rate of discount نرخ رسمی تنزیل
common law marriage ازدواج غیر رسمی
placards اعلامیه رسمی اعلان
notaries سردفتر اسناد رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com