Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
lingo
زبان ویژه
lingoes
زبان ویژه
idiom
زبان ویژه
idioms
زبان ویژه
Search result with all words
cant
زبان ویژه مناجات
germanism
اصطلاحات ویژه زبان المانی
pedlar french
زبان ویژه دزدان
Other Matches
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib
چرب زبان زبان دار
Arabic
زبان تازی زبان عربی
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
oxtongue
گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
expressing
ویژه
specifics
ویژه
expresses
ویژه
specific humidity
نم ویژه
expressed
ویژه
peculiar
ویژه
express
ویژه
specific
ویژه
particulars
ویژه
expert
ویژه گر
priviege
حق ویژه
extra special
ویژه
specialist
ویژه گر
idiocrasy
ویژه
paticular
ویژه
adhoc
ویژه
specialists
ویژه گر
particular
ویژه
prerogatives
حق ویژه
specially
ویژه
privilege
حق ویژه
nets
ویژه
special
ویژه
nett
ویژه
prerogative
حق ویژه
experts
ویژه گر
extra
<adj.>
ویژه
special character
ویژه
special
<adj.>
ویژه
net
ویژه
electrical resistivity
مقاومت ویژه
eigenfunction
ویژه تابع
endemical
ویژه یک قوم
ecotype
بوم ویژه
specialization
ویژه گری
eigenvalue
ویژه مقدار
gastronomist
ویژه گرخوراک
indicium
نشانه ویژه
physiologist
ویژه گر فیزیولوژی
physiologists
ویژه گر فیزیولوژی
conizance
نشان ویژه
prerogative
دارای حق ویژه
proper value
ویژه مقدار
expert
ویژه کار
prerogatives
حق یا امتیاز ویژه
equity capital
ارزش ویژه
extra equipment
متعلقات ویژه
lineament
نشان ویژه
stall
لژ جایگاه ویژه
kink
ویژه گی فرریز
stalling
لژ جایگاه ویژه
lachrymal
ویژه اشک
specialization
ویژه کاری
habiliments
جامه ویژه
specific donor
دهنده ویژه
labeled cargo
کالای ویژه
lacrimal
ویژه اشک
prerogative
حق یا امتیاز ویژه
favourite or vor
ویژه مخصوص
life guard
هنگ ویژه
lineaments
نشان ویژه
experts
ویژه کار
booths
جای ویژه
morbid
ویژه ناخوشی
specializes
ویژه گری
specialist
ویژه کار
specializing
ویژه گری
zoologist
ویژه گرجانورشناسی
specific gravity
گرانی ویژه
characteristic
نشان ویژه
idiom
تعبیر ویژه
specialists
ویژه کار
specific gravities
گرانی ویژه
booth
جای ویژه
characteristics
نشان ویژه
rarely
بااستادی ویژه
characteristically
نشان ویژه
specialty
ویژه گری
specialises
ویژه گری
standing orders
اوامر ویژه
specialising
ویژه گری
specialize
ویژه گری
idioms
تعبیر ویژه
acoustician
ویژه گر اواشنود
byelaw
قانون ویژه
bylaw
قانون ویژه
nutritionist
ویژه گر تغذیه
speciality
ویژه گری
cariologist
ویژه گر قلب
specialities
ویژه گری
characteristic function
ویژه تابع
characteristic number
ویژه مقدار
prerogatives
دارای حق ویژه
body guard
هنگ ویژه
nutritionists
ویژه گر تغذیه
dead weight
ویژه وزن
standing order
اوامر ویژه
versions
شرح ویژه
version
شرح ویژه
juveniles
ویژه نو جوانان
monographs
ویژه نگاشت
juvenile
ویژه نو جوانان
monograph
ویژه نگاشت
garb
پوشاک ویژه
dead weights
ویژه وزن
characteristic root
ویژه مقدار
special case
مورد ویژه
resistivity
مقاومت ویژه
special deposits
سپردههای ویژه
special drawing right
حق برداشت ویژه
special drawing rights
حق برداشت ویژه
special duty
کار ویژه
specific resistance
مقاومت ویژه
special party
گروه ویژه
special passport
پاسپورت ویژه
relative density
گرانی ویژه
regiospecific
جهت ویژه
special symbol
نماد ویژه
quantum state
ویژه حالت
proper volume
ویژه حجم
proper function
ویژه تابع
trait
نشان ویژه
traits
نشان ویژه
special bastard
حرامزاده ویژه
specific viscosity
گرانروی ویژه
specific volume
حجم ویژه
special agreement
قرارداد ویژه
specific weight
سنگینی ویژه
specific weight
وزن ویژه
singular matrix
ماتریس ویژه
singular matrix
ماتریش ویژه
specific rotation
چرخش ویژه
specific yield
ابدهی ویژه
self weight
ویژه وزن
special character
دخشه ویژه
specific cost
هزینه ویژه
speleologist
ویژه گر غارشناسی
prerogatived
دارای حق ویژه
preceptorial
ویژه اموزگاری
specific humidity
رطوبت ویژه
specific lattice
شبکه ویژه
particular lien
حق حبس ویژه
capital
ارزش ویژه
net profit
سود ویژه
specific heat
دمای ویژه
monocular
ویژه یک چشم
monkish
ویژه راهبان
neurologist
ویژه گر اعصاب
penologist
ویژه گر کیفرشناسی
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
special effects
جلوههای ویژه
species specific
نوع- ویژه
praetorian guard
گارد ویژه
special verdict
تصمیم ویژه
specific drawdown
افت ویژه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com