English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
insulation shielding زره پوش کردن عایق بندی
Other Matches
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
insulation عایق کاری یا عایق بندی ایزولاسیون
laggin عایق بندی
insulation strength استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
insulation voltage ولتاژ عایق بندی
insulation protection حفافت عایق بندی
insulating asphalt اسفالت عایق بندی
insulating brick اجر عایق بندی
insulation class کلاس عایق بندی
insulation defect نقص عایق بندی
insulation fault نقص عایق بندی
insulation resistance مقاومت عایق بندی
insulation loss تلف عایق بندی
insulation indicator دستگاه ازمایش عایق بندی
insulation tester دستگاه ازمایش عایق بندی
winding insulation عایق بندی سیم پیچی
insulated cable کابل عایق بندی شده
insulation power factor ضریب قدرت عایق بندی
clothing عایق بندی روکش کشیدن
insulation detector دستگاه ازمایش عایق بندی اشکارساز ایزولاسیون
insulation test ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
insulators جسم عایق ماده عایق
insulators عایق کننده روکش عایق
insulator عایق کننده روکش عایق
insulator جسم عایق ماده عایق
insulated instrument transformer ترانسفورماتور عایق کننده ترانسفورماتور اندازه گیری عایق شده
insulating عایق کردن
insulative عایق کردن
insulates عایق کردن
insulate عایق کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
isolate عایق دار کردن
insulate با عایق مجزا کردن
isolates عایق دار کردن
insulating با عایق مجزا کردن
isolating عایق دار کردن
to deafen a wall عایق کردن دیوار
to deaden a wall عایق کردن دیوار
insulates با عایق مجزا کردن
insulation روپوش کشی عایق کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
to pin up بی بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
lacevi بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
underpins پی بندی کردن
seals اب بندی کردن
underpin پی بندی کردن
seal اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
caulk اب بندی کردن
batten down اب بندی کردن
sealing اب بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
schedules زمان بندی کردن
compartmentalizes فصل بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
compartmentalized فصل بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
compartmentalized بخش بندی کردن
compartmentalizing فصل بندی کردن
compartmentalizes بخش بندی کردن
compartmentalizing بخش بندی کردن
schedule زمان بندی کردن
compartmentalize بخش بندی کردن
to categorize رده بندی کردن
take stock <idiom> جمع بندی کردن
graduates تقسیم بندی کردن
graduates درجه بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن
graduate تقسیم بندی کردن
graduate درجه بندی کردن
graduate طبقه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
rate درجه بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
graduating طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن
paginate صفحه بندی کردن
parceling بسته بندی کردن
paricle size analysis دانه بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
bungling سرهم بندی کردن
grades دسته بندی کردن
graduating تقسیم بندی کردن
graduating درجه بندی کردن
grade درجه بندی کردن
subsume رده بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
systematization رده بندی کردن
prioritizing اولویت بندی کردن
prioritizes اولویت بندی کردن
prioritized اولویت بندی کردن
prioritize اولویت بندی کردن
prioritising اولویت بندی کردن
prioritises اولویت بندی کردن
prioritised اولویت بندی کردن
packs بسته بندی کردن
subsumed رده بندی کردن
subsumes رده بندی کردن
subsuming رده بندی کردن
stripping بسته بندی کردن
lot سهم بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
pack بسته بندی کردن
hoodwinked چشم بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
classify رده بندی کردن
classify دسته بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
to provide against پیش بندی کردن
packing بسته بندی کردن
classifying رده بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
to pay court عرض بندی کردن
hoodwink چشم بندی کردن
echelonment درجه بندی کردن
echelonment رده بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
classifies رده بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
to lay out باغچه بندی کردن
tabulates جدول بندی کردن
rally دسته بندی کردن
sort دسته بندی کردن
impost تعرفه بندی کردن
put up بسته بندی کردن
to lay out خیابان بندی کردن
impone شرط بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com