Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (42 milliseconds)
English
Persian
coal
زغال کردن
Search result with all words
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
charr
تبدیل به زغال کردن
Other Matches
huckleberry
درخت زغال اخته زغال اخته
litho crayon
زغال
coal heaver
زغال کش
brushes
زغال
brush
زغال
coal
زغال
charr
زغال
charry
زغال
coal hole
زغال دان
grounding brush
زغال زمین
positive brush
زغال مثبت
lignite
زغال قهوهای
charwomen
زغال فروش
powdered charcoal
خاکه زغال
coal dust
خاکه زغال
gleed
زغال سرخ
coal whipper
زغال کش کشتی
cokes
زغال کوک
coke
زغال کوک
charwoman
زغال فروش
dogberry
زغال اخته
coal
زغال سنگ
pilot brush
زغال راهنما
collector brush
زغال گرداور
battery carbon
زغال باتری
coaler
زغال سنگ کش
negative brush
زغال منفی
coal bed
رگه زغال
clutch pilot bearing
زغال کلاچ
brush ring
حلقه زغال
brush pressure
فشار زغال
pig tail of brush
سیم زغال
brush pig tail
سیم زغال
whortle
زغال اخته
whort
زغال اخته
lag of brush
پس رفتن زغال
brush lag
پس رفتن زغال
brush holder
پایه زغال
brush rocker
فنر زغال
brush yoke
یوغ زغال
brush contact loss
افت زغال
lead of brush
پیشرفتن زغال
charred
زغال مانند
charry
زغال مانند
carbon brush
زغال کربنی
sugar carbon
زغال قند
charcoal
زغال چوب
bituminous coal
زغال قیری
peatery
معدن زغال سنگ
char
جسم زغال برگشتن
coke
زغال سنگ سوخته
gauze brush
زغال توری شکل
char
نیمسوز شدن زغال
charring
نیمسوز شدن زغال
charring
جسم زغال برگشتن
chars
نیمسوز شدن زغال
chars
جسم زغال برگشتن
cokes
زغال سنگ سوخته
coal pit
محل زغال سازی
coal measures
طبقات زغال خیز
coal field
ناحیه زغال خیز
brush lead
پیش رفتن زغال
zinc carbon cell
پیل روی- زغال
red coals
زغال سرخ یا تابیده
cinders
زغال نیم سوز
ember
خاکه زغال نیمسوز
embers
خاکه زغال نیمسوز
third brush generator
دینام با زغال اضافی
third brush regulation
تنظیم با زغال اضافی
coald pit
کود زغال سنگ
brush friction loss
اتلاف مالشی زغال
coaly
زغال سنگ دار
coal field
کان زغال سنگ
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
coal gas
گاز زغال سنگ
coal tar
قطران زغال سنگ
bituminous coal
زغال سنگ چاق
blind coal
زغال سنگ بی شعله
briquet
خاک زغال قالبی
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
cornel tree
درخت زغال اخته
briquette
خاک زغال قالبی
cinder
زغال نیم سوز
goal predicates blackness
زغال از سیاهی خبر میدهد
hewer
کارگر معدن زغال سنگ
keels
کشتی زغال کش عوارض بندری
keel
کشتی زغال کش عوارض بندری
fat coal
زغال سنگ قیرداریاچربی دار
flyash
خاکستر حاصل از زغال سنگ
cornaceous
وابسته بخانواده زغال اخته
coaler
وسیله حمل زغال سنگ
stone coal
زغال سنگ خشک یا خالص
chauldron
پیمانه زغال برابر1296 لیتر
benzole
فراورده قیر زغال سنگ
dogwood
زغال اخته سیاه توسه
breeze-block
خاکه زغال نیمه سوز
blueberry
قره قاط زغال اخته
blueberries
قره قاط زغال اخته
lignite
زغال سنگ چوب نما
he had a good supply of coal
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
cornelian
عقیق جگری درخت زغال اخته
poudrette
کودی که از مدفوع و زغال امیخته باشد
exhaustable resources
زغال سنگ و سایر مواد کانی
duff
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
hutches
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
hutch
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
anthracite
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
peaty
دارای زغال سنگ نارس مانندزغال نارس
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com