English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
When I came in زمانی که من تو آمدم
Other Matches
I arrived as soon as he left ( went ) . همین که رفت من آمدم
I dropped in to say hello. آمدم اینجا یک سلامی بکنم
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
I am here on business. برای کار اینجا آمدم.
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
eternity بی زمانی
contemporaneousness هم زمانی
eternities بی زمانی
synchronization هم زمانی
monomial یک زمانی
onetime یک زمانی
whilom یک زمانی
synchrony هم زمانی
simultaneeity هم زمانی
time sense حس زمانی
temporal زمانی
on <prep.> در [زمانی]
timeline خط زمانی
sometime یک زمانی
time limit حد زمانی
time limits حد زمانی
time constant ثابت زمانی
time error خطای زمانی
temporal sign علامت زمانی
temporal maze ماز زمانی
time dilation پارادوکس زمانی
time disorientation گم گشتگی زمانی
time interval فاصله زمانی
time division multiplex تسهیم زمانی
time division multiplexing تسهیم زمانی
time fuse ماسوره زمانی
throughput time اشتراک زمانی
schedules برنامه زمانی
time fire تیر زمانی
time estimation براورد زمانی
time base مبدا زمانی
schedule برنامه زمانی
time horizon افق زمانی
time flutter اختلال زمانی
time jitter اختلال زمانی
time bar محدودیت زمانی
interval فاصله زمانی
yore در زمانی بسیاردور
timetable برنامه زمانی
time lags فاصله زمانی
temporal جسمانی زمانی
time lag فاصله زمانی
time limit محدوده زمانی
time limit محدودیت زمانی
time limits محدوده زمانی
time limits محدودیت زمانی
time scale مقیاس زمانی
time scales مقیاس زمانی
time sharing اشتراک زمانی
time lag تاخیر زمانی
timetabled برنامه زمانی
flashbacks وقفه زمانی
spatiotemporal فضایی و زمانی
timetabling برنامه زمانی
mechanical time fuze ماسوره زمانی
in a short time در اندک زمانی
lapse فاصله زمانی
lapses فاصله زمانی
lapsing فاصله زمانی
discrete time با گسستگی زمانی
time lags تاخیر زمانی
continuous time با پیوستگی زمانی
clock paradox پارادکس زمانی
timetables برنامه زمانی
flashback وقفه زمانی
time path مسیر زمانی
time زمانی موقعی
pressure of time فشار زمانی
times زمانی موقعی
no longer نه بیشتر [زمانی]
timetrend روند زمانی
timer switch کلید زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
time pressure فشار زمانی
vintage model الگوی زمانی
time frames چارچوب زمانی
no longer نه دیگر [زمانی]
time frame چارچوب زمانی
timed زمانی موقعی
lags تاخیر زمانی
time yield تسلیم زمانی
lagged تاخیر زمانی
time schedule برنامه زمانی
time quantum ذره زمانی
time priority تقدم زمانی
time priority اولویت زمانی
scheduled برنامه زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time preference رجحان زمانی
time preference ترجیح زمانی
unit of time واحد زمانی
time score نمره زمانی
time series سریهای زمانی
time slice برش زمانی
time study بررسی زمانی
lag تاخیر زمانی
timeline تسلسل زمانی
time table جدول زمانی
age hardening سخت گردانی زمانی
cotidal دارای هم زمانی در طغیان اب
time lag فاصله زمانی مرده
cross sectional data داده ها در یک مقطع زمانی
synchronizes انطباق زمانی داشتن
synchronising انطباق زمانی داشتن
chronologic دارای ربط زمانی
capacitive time constant ثابت زمانی فرفیت
low time constant ثابت زمانی کوچک
time lags فاصله زمانی مرده
chronological ترتیب زمانی وقوع
chronological دارای ربط زمانی
monsoons باد وباران زمانی
monsoon باد وباران زمانی
synchronize انطباق زمانی داشتن
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
synchronises انطباق زمانی داشتن
synchronised انطباق زمانی داشتن
time series data امار سریهای زمانی
time slicing تقسیم بندی زمانی
magnetic time relay رله زمانی مغناطیسی
time slicing برش زمانی زدن
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
rate of time preference نرخ برتری زمانی
tdm تسهیم زمانی ultiplexing
timing برنامه ریزی زمانی
since he was in petticoats از زمانی که بچه بود
input time constant ثابت زمانی اولیه
time series analysis تحلیل سریهای زمانی
distributed lag توزیع فاصله زمانی
o technique تحلیل عوامل زمانی
time fire تیراندازی با گلوله زمانی
serve time <idiom> زمانی رادرزندان بودن
time sampling نمونه گیری زمانی
vintage model الگوی مقطع زمانی
inductive time constant ثابت زمانی القا
high burst تیر زمانی بالا
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
aging سخت گردانی زمانی
social rate of time preference نرخ ترجیح زمانی اجتماعی
strain age harden سخت کردن کرنشی زمانی
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time constant of an exponential quantity ثابت زمانی یک کمیت نمایی
valve duration مدت زمانی که سوپاپ بازمیماند
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
greatuncle زمانی برابر 00852 سال
airburst ranging تنظیم تیر زمانی بالا
phases دوره زمانی اجرای برنامه
phased دوره زمانی اجرای برنامه
lap chart جدول زمانی برای هر دور
phase دوره زمانی اجرای برنامه
chronograph الت سنجش فواصل زمانی
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
finals رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
marginal rate of time preference نرخ نهائی ترجیح زمانی
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
time preference theory of interest نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
He was quite a fellow in his day. زمانی برای خودش آدمی بود
timed خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time lags زمان تلف شده سکته زمانی
run duration مدت زمانی که برنامه اجرا میشود
variable time fuse ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
phase مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
air hardening سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
time lag زمان تلف شده سکته زمانی
cripples پرتاب توپ زمانی که حساب 0-3 یا 1-3 است
crippled پرتاب توپ زمانی که حساب 0-3 یا 1-3 است
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
phases مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
cripple پرتاب توپ زمانی که حساب 0-3 یا 1-3 است
phased مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
productive مدت زمانی که یک محصولی ساخته میشود
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
outage مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
peaking زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
available دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
crippling پرتاب توپ زمانی که حساب 0-3 یا 1-3 است
leases استفاده از قطعه در زمانی و پرداخت قیمت
duration مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
transient خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
outages مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
transients خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
lease استفاده از قطعه در زمانی و پرداخت قیمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com