Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
add time
زمان افزایش
Search result with all words
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
Other Matches
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
accessing
افزایش
accesses
افزایش
accessed
افزایش
access
افزایش
aggrantizement
افزایش
increment
افزایش
gain
افزایش
increments
افزایش
gained
افزایش
affixture
افزایش
expansion
افزایش
addendum
افزایش
increases
افزایش
increased
افزایش
increase
افزایش
rises
افزایش
rise
افزایش
adjunction
افزایش
addition
افزایش
additament
افزایش
amplification
افزایش
additions
افزایش
accru
افزایش
gains
افزایش
raises
افزایش
addenda
افزایش
intensification
افزایش
increscent
افزایش
multiplication
افزایش
summation
افزایش
enhancement
افزایش
reduce/enlarge
افزایش
scale up
افزایش
raise
افزایش
augmentation
افزایش
accretion
افزایش
auxesis
افزایش
accession
افزایش
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
temperature rise
افزایش دما
put on weight
<idiom>
افزایش وزن
mark up
افزایش قیمت
accrues
افزایش یافتن
accruing
افزایش یافتن
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
voltage rise
افزایش ولتاژ
salary increase
افزایش حقوق
scale up
افزایش مقیاس
fire-raising
افزایش اتش
aggrandizement
افزایش بزرگی
spurt
افزایش ناگهانی
voltage increase
افزایش ولتاژ
multiplication
افزایش تکثیر
accrue
افزایش یافتن
spurted
افزایش ناگهانی
hypertension
افزایش فشارخون
monetary expansion
افزایش پول
acceleration
تعجیل افزایش
appreciation
افزایش بها
superadd
باز افزایش
augmented
افزایش دادن
tax increase
افزایش مالیات
augmenting
افزایش دادن
superaddition
باز افزایش
augments
افزایش دادن
cambers
افزایش زیاد
camber
افزایش زیاد
thusŠ+=
نشان افزایش
fire raising
افزایش اتش
subjunction
افزایش در پایان
appreciations
افزایش بها
augment
افزایش دادن
rise in temperature
افزایش دما
elongation
افزایش طول
ascend
افزایش دادن
ascended
افزایش دادن
ascends
افزایش دادن
thickening
افزایش ضخامت
growths
افزایش ترقی
growth
افزایش ترقی
overcompound
افزایش ترکیب
progation
افزایش انتقال
spurting
افزایش ناگهانی
increase in value
افزایش ارزش
increasable
افزایش پذیر
increase of pressure
افزایش فشار
increase of power
افزایش قدرت
increase in load
افزایش بار
accelerative
مایه افزایش
increase in potential
افزایش پتانسیل
increase of potential
افزایش پتانسیل
increase in price
افزایش بهاء
increase in sensitivity
افزایش حساسیت
annual increase
افزایش سالانه
addibility
قابلیت افزایش
increase of current
افزایش جریان
increase of output
افزایش توان
increase of efficiency
افزایش راندمان
ingravescence
افزایش تشدید
increase of contrast
افزایش کنتراست
spurts
افزایش ناگهانی
augmentable
قابل افزایش
export promotion
افزایش صادرات
free radical addition
افزایش رادیکالی
frequency multiplication
افزایش فرکانس
alkalosis
افزایش قلیای بدن
appreciation
افزایش ارزش دارائی
increment
افزایش در حقوق توسعه
rate of wage increase
نرخ افزایش دستمزد
increments
افزایش در حقوق توسعه
appreciations
افزایش ارزش دارائی
jumps
جهش افزایش ناگهانی
jumped
جهش افزایش ناگهانی
jump
جهش افزایش ناگهانی
capital deepening
افزایش عمقی سرمایه
rate of productivity increase
نرخ افزایش بازدهی
artificial aging
افزایش استحکام الومینیوم
capital apprecation
افزایش ارزش سرمایه
antimarkovinkoff addition
افزایش غیر مارکونیکوفی
aging
افزایش طول عمر
raise to a higher power
افزایش دادن نما
to increase
[to, by]
افزایش یافتن
[به مقدار]
capital widening
افزایش سطحی سرمایه
birth rate
ضریب افزایش جمعیت
elongation
افزایش درازا کشامد
accretions
افزایش یا نمو کوره
ether catalyzed addition
افزایش با کاتالیزگری اتر
boost
افزایش دادن چیزی
strain
افزایش طول نسبی
strains
افزایش طول نسبی
capital gains
افزایش ارزش سرمایه زش
hyperglycemia
افزایش قند در خون
electrophilic addition
افزایش الکترون دوستی
scale up
افزایش به نسبت ثابت
scale
کمتریا افزایش نسبت
increase endorsement
تصدیق یا تائید افزایش
increase in conductivity
افزایش قابلیت هدایت
birth rates
نرخ افزایش ولادت
fibrosis
افزایش بافت لیفی
birth rate
نرخ افزایش ولادت
boosted
افزایش دادن چیزی
boosting
افزایش دادن چیزی
to be on the increase
روبه افزایش گذاشتن
escalator clause
شرط افزایش بها
vrc
بررسی افزایش عمودی
boosts
افزایش دادن چیزی
bring something on
<idiom>
دلیل افزایش سریع
birth rates
ضریب افزایش جمعیت
amplify
افزایش توان سیگنال یا نوسان آن
internal temperature rise
افزایش درجه حرارت داخلی
strain at failure
افزایش طول نسبی درگسیختگی
social increment
افزایش ناشی از کار جمعی
intensify
افزایش دادن تشدید کردن
intensifies
افزایش دادن تشدید کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com