English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
cooling period زمان بازار خراب کن
Other Matches
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure شکست بازار نارسائی بازار
dud ترقه خراب هرچیز خراب
market value در بازار قیمت بازار
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time زمان جستجو زمان طلب
present زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
markets بازار
agora بازار
bazaars بازار
bazaar بازار
trone بازار
market بازار
mart بازار
cloth-hall بازار
shopping center بازار
market place بازار
market places بازار
marketed بازار
the mareet was weak بازار
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
tenor بازار سلف
gold market بازار طلا
tenors بازار سلف
the market is dull بازار کساداست
spot market بازار نقدی
black market بازار سیاه
market penetration نفوذ به بازار
emporium بازار بزرگ
home market بازار داخلی
emporia بازار بزرگ
market structure ساخت بازار
emporiums بازار بزرگ
market economies اقتصاد بازار
slumped کسادی بازار
historical cost قیمت بازار
slumps کسادی بازار
slumping کسادی بازار
market economy اقتصاد بازار
slump کسادی بازار
market research بررسی بازار
imperfect market بازار ناقص
buyer's market بازار خرید
domestic market بازار داخلی
sharing the market تقسیم بازار
bourse بازار سهام
Common Market بازار مشترک
carpet market بازار فرش
perfect market بازار کامل
download بازار کارافتاده
seller's market بازار فروشنده
commodity market بازار کالا
credit market بازار اعتباری
capital market بازار سرمایه
bullish market بازار رو به رونق
bullish market بازار احتکاری
sale بازار فروش
marketing بازار یابی
dead market بازار کم فروش
bullion market بازار شمش
outlets بازار فروش
outlet بازار فروش
brand leader پیشرو در بازار
dead market بازار کساد
bearish market بازار رو به افول
exchange market بازار اسعار
fair market هفته بازار
open market بازار باز
open market بازار ازاد
supermarket ابر بازار
supermarkets ابر بازار
money market بازار پول
money markets بازار پول
free market بازار ازاد
free markets بازار ازاد
fair market بازار مکاره
county fair بازار روز
aggregate market supply عرضه کل بازار
falling market بازار رو به زوال
county fair بازار مکاره
sales area بازار فروش
foreign exchange market بازار ارز
foreign market بازار خارج
aggregate market demand تقاضای کل بازار
black markets بازار سیاه
mart بازار مالی
market segmentation تجزیه بازار
market share سهم بازار
market structure بنیان بازار
market system نظام بازار
competition بازار ازاد
market trends روندهای بازار
competitions بازار ازاد
market trust بازار انحصاری
market value قیمت بازار
market failure ناتوانی بازار
market equilibrium تعادل بازار
marketplace بازار گاه
narrow market بازار محدود
market demand تقاضای بازار
wage market بازار دستمزد
market segmentation تقسیم بازار
market risk خطر بازار
market forces نیروهای بازار
market leader پیشرو بازار
market leader پیشقدم در بازار
buyers market بازار خرید
market opportunity فرصت بازار
market imperfection نقص بازار
market functions وفائف بازار
market freedom ازادی بازار
market oriented در جهت بازار
market overt بازار اشکار
market price قیمت بازار
market prices قیمتهای بازار
market review بررسی بازار
market survey بررسی بازار
market appraisal سنجش بازار
oil market بازار نفت
glut پر کردن بازار
gluts پر کردن بازار
labor market بازار کار
financial market بازار مالی
loan market بازار وام
widening of market گسترش بازار
EEC بازار مشترک
market mechanism مکانیسم بازار
in bad repair خراب
out of repair خراب
out of gear خراب
out of order خراب
in a bad order خراب
wastery خراب
out of condition خراب
ruinous خراب
in disrepair خراب
ill conditioned خراب
wastry خراب
alienated خراب
undone خراب
haywire خراب
rotten خراب
tumbledown خراب
broken <adj.> خراب
off the rails خراب
stickit خراب
out of action خراب
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
dual labor market بازار کار دوگانه
securities market بازار اوراق بهادار
organises بازار سازمان یافته
launches جا انداختن کالا در بازار
security market بازار اوراق بهادار
launching جا انداختن کالا در بازار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com