English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ephemeris time زمان تقویمی
Other Matches
chronological age سن تقویمی
calendar year سال تقویمی
calender year سال تقویمی
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time زمان جستجو زمان طلب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
timed زمان
times زمان
whene'er هر زمان
thence از ان زمان
simultaneously در یک زمان
date زمان
dates زمان
time of blowing زمان دم
thitherto تا ان زمان
synchronous هم زمان
synchrone هم زمان
term زمان
termed زمان
terming زمان
away از ان زمان
zeitgeist زمان
yet تا ان زمان
stroke زمان
stroked زمان
strokes زمان
stroking زمان
contemporaneous هم زمان
clocks زمان ها
periods زمان
tempos زمان
timepiece زمان
cycle time زمان
tempo زمان
time consuming زمان بر
time-consuming زمان بر
cotemporaneous هم زمان
coinstantaneous هم زمان
time زمان
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
clock زمان
period زمان
peace time زمان صلح
blue moon زمان دراز
nonsynchronous ناهم زمان
civil time زمان عرفی
orthogenesis جبر زمان
clk زمان سنج
peace time در زمان صلح
period of concentration زمان تمرکز
prescription مرور زمان
prescriptions مرور زمان
passtime زمان گذارستون
maintenance period زمان تعمیرات
lost time زمان مفقوده
loading time زمان بارگیری
linkage time زمان پیوند
light load period زمان بار کم
lapse گذشت زمان
lapses گذشت زمان
lapsing گذشت زمان
length of time طول زمان
lost time زمان گمگشته
makeup time زمان جبران
non productive time زمان مرده
base period زمان مبنا
clocked با سنجش زمان
multiplication time زمان ضرب
microcycle واحد زمان
mean time زمان متوسط
idle time زمان بی باری
man and boy از زمان بچگی
miscellaneous time زمان متفرقه
maximum duration زمان حداکثر
rise time زمان خیز
retention time زمان بازداری
response time زمان واکنش
chronophobia زمان هراسی
response time زمان پاسخ
response time زمان واگنش
relief time زمان استراحت
run time زمان اجرا
idle period زمان توقف
running time زمان رانش
chronograph زمان نگار
timer زمان بند
chromometer زمان سنج
execute زمان اجرا
executed زمان اجرا
chronometer زمان سنج
executes زمان اجرا
executing زمان اجرا
relaxation time زمان اسایش
regression time زمان برگشت
reaction time زمان واکنش
production time زمان ساخت
production time زمان تولید
timing زمان گیری
timing زمان بندی
timing زمان احتراق
preterit زمان ماضی
timing زمان سنجی
preparation time زمان تهیه
whenever هر زمان که هرگاه
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
chronoscope زمان سنج
recovery time زمان بهبود
budget period زمان بودجه
reasonable time زمان معقول
chronoscope زمان نما
present tense زمان حال
physiological time زمان فیزیولوژیکی
leisure time زمان اسودگی
f. tense زمان اینده
cutting time زمان اصلی
activity time زمان هر فعالیت
cutting time زمان برش
access time زمان دستیابی
acceleration time زمان شتاب
local time زمان محلی
coking time زمان کک سازی
adaptation time زمان انطباق
add time زمان افزایش
exposure time زمان پرتودهی
exposure time زمان پرتوگیری
exposure time زمان نوردهی
expected time زمان تحمل
execution time زمان اجرا
equilibrium time زمان تعادل
adverb of time فرف زمان
add time زمان جمع
ephemeris time زمان نجومی
cycle time زمان تناوب
time lag زمان مرده
distribution time زمان توزیع
time lag زمان تاخیر
time lags زمان مرده
load time زمان بارکردن
down time زمان بیکاری
down time زمان توقف
down time زمان تلف
time lags زمان تاخیر
effective time زمان موثر
dilation of time اتساع زمان
cycle time زمان دوره
cycle time زمان سیکل
dead time زمان مرده
dead time زمان گمگشته
decay time زمان تباهی
delay allowance زمان تقسیم
delay time زمان تاخیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com