Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
running time
زمان رانش
Other Matches
dry run
رانش ازمایشی رانش تمرینی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
ice load
رانش یخ
thrusting
رانش
drifted
رانش
drifting
رانش
drifts
رانش
jet propulsion
رانش جت
thrusts
رانش
propulsion
رانش
thrust
رانش
ice pressure
رانش یخ
buoyancy
رانش
drift
رانش
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
drifting force
نیروی رانش
drive mechanism
مکانیزم رانش
drive fit
محل رانش
hydraulic oil
روغن رانش
drifting key
گووه رانش
drift velocity
سرعت رانش
drift test
ازمایش رانش
image drift
رانش تصویر
test run
رانش ازمایشی
driving axle
محور رانش
driving mechanism
مکانیزم رانش
thrust of the arch
رانش قوس رانش قوس
electron drift
رانش الکترون
earth pressure
رانش خاک
soil pressure
رانش خاک
machine run
رانش ماشین
drive shafts
محور رانش
arch thrust
رانش کمان
drive shaft
محور رانش
drag coefficient
ضریب رانش
input drift
رانش اولیه
input drift
رانش ورودی
axial runout
رانش محوری
continental drift
رانش قارهای
run time
حین رانش
earth load
رانش خاک
run book
دفتر رانش
checkout run
رانش وارسی
outlet valve
دریچه رانش
arch thrust
رانش چفت
arch thrust
رانش قوس
program run
رانش برنامه
trail run
رانش ازمایشی
run time error
خطای حین رانش
drives
رانش سواری دوندگی
passive earth pressure
رانش مقاوم خاک
outlet
رانش ابگیر توزیع
drive
رانش سواری دوندگی
catenary suspension
اویزش سیم رانش
active earth pressure
رانش محرک خاک
outlets
رانش ابگیر توزیع
active earth pressure
رانش موثر خاک
active earth pressure
رانش کاری خاک
runs
رانش دایر بودن
run
رانش دایر بودن
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presented
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
clock
زمان
strokes
زمان
stroked
زمان
simultaneously
در یک زمان
stroke
زمان
stroking
زمان
thence
از ان زمان
contemporaneous
هم زمان
periods
زمان
coinstantaneous
هم زمان
dates
زمان
cycle time
زمان
termed
زمان
tempos
زمان
term
زمان
time
زمان
time-consuming
زمان بر
away
از ان زمان
tempo
زمان
period
زمان
time consuming
زمان بر
cotemporaneous
هم زمان
date
زمان
terming
زمان
time of blowing
زمان دم
timed
زمان
clocks
زمان ها
synchronous
هم زمان
synchrone
هم زمان
whene'er
هر زمان
timepiece
زمان
time-piece
زمان
yet
تا ان زمان
times
زمان
zeitgeist
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
thitherto
تا ان زمان
relief time
زمان استراحت
relaxation time
زمان اسایش
training time
زمان تمرین
statute of limitation
مرور زمان
whoopee
زمان خوشی
reference time
زمان مرجع
response time
زمان پاسخ
prescriptions
مرور زمان
response time
زمان واگنش
transfer time
زمان انتقال
the past tense
زمان گذشته
the secular bird
فرید زمان
transition time
زمان تحول
transition time
زمان انتقال
the fullness of time
زمان کامل
testing time
زمان ازمایش
reasonable time
زمان معقول
recovery time
زمان بهبود
recurrence interval
زمان برگشت
lead time
زمان پیشگیری
transit time
زمان عبور
reflex time
زمان بازتاب
regression time
زمان برگشت
time dependent
وابسته به زمان
system time
زمان سیستم
time interval
زمان طی شده
transit time
زمان گذار
the preterite tense
زمان گذشته
standard time
زمان استانده
lapse
گذشت زمان
time of disintegration
زمان انفجار
setup time
زمان برپایی
whenever
هر زمان که هرگاه
setting time
زمان گیرش
seek time
زمان پیگردی
seek time
زمان پیگرد
searching time
زمان جستجو
standard time
زمان رسمی
past tense
زمان گذشته
yesterday
زمان گذشته
solar time
زمان خورشیدی
solar time
زمان شمسی
slack time
زمان سکون
sidereal time
زمان نجومی
sidereal time
زمان ستارههای
scheduling
زمان بندی
scheduling queue
صف زمان بندی
scheduler
زمان بند
local time
زمان محلی
time log
جدول زمان
time lapse
مرور زمان
time lags
زمان تاخیر
time slice
قطعه زمان
rise time
زمان خیز
retention time
زمان بازداری
response time
زمان واکنش
standby time
زمان جانشینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com