Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
slack time
زمان سکون
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
slack
سکون
quiescence
سکون
inertia
سکون
quiescsnce or cency
سکون
quies csnce or cency
سکون
imperturbability
سکون
quietude
سکون
inaction
سکون
quietness
سکون
slackest
سکون
stayed
سکون
slacks
سکون
stay
سکون
rests
سکون
rest
سکون
equilibrium
سکون
lulled
ارامش سکون
lull
ارامش سکون
lulling
ارامش سکون
stations
جا درحال سکون
lulls
ارامش سکون
station
سکون پاتوق
immovableness
سکون ثبات
idle position
حالت سکون
quietest
ارامش سکون
angle of repose
زاویه سکون
stationed
جا درحال سکون
stationed
سکون پاتوق
stations
سکون پاتوق
deadbeats
دارای سکون
deadbeat
دارای سکون
quiet
ارامش سکون
stasis
حالت سکون
statics
سکون شناسی
stationary state
وضعیت سکون
station
جا درحال سکون
rest position
موقعیت سکون
rest mass
جرم سکون
rest energy
انرژی سکون
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
stand
دوره سکون اب دریا
tranquil
بی جنبش درحال سکون
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
stationary state
تعادل درحالت سکون
idlest
بی بار شدن در حال سکون ساکن
slack water
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idled
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idles
بی بار شدن در حال سکون ساکن
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
Inquietude
حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
aerostatics
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
cotemporaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
cycle time
زمان
tempos
زمان
tempo
زمان
stroke
زمان
stroked
زمان
strokes
زمان
stroking
زمان
time-consuming
زمان بر
zeitgeist
زمان
thitherto
تا ان زمان
timepiece
زمان
time-piece
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
clock
زمان
time of blowing
زمان دم
period
زمان
date
زمان
dates
زمان
periods
زمان
away
از ان زمان
terming
زمان
whene'er
هر زمان
termed
زمان
term
زمان
clocks
زمان ها
simultaneously
در یک زمان
synchrone
هم زمان
synchronous
هم زمان
timed
زمان
times
زمان
coinstantaneous
هم زمان
yet
تا ان زمان
time
زمان
time consuming
زمان بر
contemporaneous
هم زمان
response time
زمان واگنش
mean time
زمان متوسط
period of concentration
زمان تمرکز
peace time
در زمان صلح
lapse
گذشت زمان
chronophobia
زمان هراسی
maximum duration
زمان حداکثر
lapses
گذشت زمان
lapsing
گذشت زمان
man and boy
از زمان بچگی
civil time
زمان عرفی
chronoscope
زمان سنج
peace time
زمان صلح
clk
زمان سنج
microcycle
واحد زمان
multiplication time
زمان ضرب
clocked
با سنجش زمان
non productive time
زمان مرده
miscellaneous time
زمان متفرقه
nonsynchronous
ناهم زمان
chronoscope
زمان نما
orthogenesis
جبر زمان
passtime
زمان گذارستون
response time
زمان پاسخ
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
present tense
زمان حال
reference time
زمان مرجع
chromometer
زمان سنج
expected time
زمان تحمل
reaction time
زمان واکنش
chronograph
زمان نگار
coking period
زمان کک سازی
timing
زمان سنجی
return perion
زمان برگشت
recurrence interval
زمان برگشت
recovery time
زمان بهبود
reasonable time
زمان معقول
timing
زمان گیری
timing
زمان بندی
timing
زمان احتراق
reflex time
زمان بازتاب
coking time
زمان کک سازی
contemporize
هم زمان کردن
connect time
زمان اتصال
relief time
زمان استراحت
preparation time
زمان تهیه
compile time
زمان کامپایل
relaxation time
زمان اسایش
regression time
زمان برگشت
prescriptions
مرور زمان
preterit
زمان ماضی
prescription
مرور زمان
production time
زمان تولید
production time
زمان ساخت
compilation time
زمان کامپایل
chronometer
زمان سنج
makeup time
زمان جبران
handleing time
زمان بررسی
allocated time
زمان نامی
all crash
زمان فوریت
development time
زمان توسعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com