English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
peacetime زمان فراغت از جنگ
Other Matches
disembarrassment فراغت
leisure فراغت
vacuity فراغت
deliveries فراغت اززایمان
relief فراغت ازادی
delivery فراغت اززایمان
off hours ساعات فراغت
graduation فراغت از تحصیل
at one's leisure هنگام فراغت
leisure time اوقات فراغت
comprehensively از روی فراغت
quantity of leisure مقدار فراغت
elbowroom محل فراغت
to be through فراغت یافتن
cessation from work فراغت ازکار
opportunities دست یافت فراغت
opportunity دست یافت فراغت
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time زمان جستجو زمان طلب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
simultaneously در یک زمان
dates زمان
date زمان
time of blowing زمان دم
away از ان زمان
thence از ان زمان
zeitgeist زمان
yet تا ان زمان
timed زمان
whene'er هر زمان
contemporaneous هم زمان
thitherto تا ان زمان
times زمان
strokes زمان
stroked زمان
termed زمان
stroking زمان
term زمان
synchrone هم زمان
terming زمان
synchronous هم زمان
stroke زمان
time-consuming زمان بر
coinstantaneous هم زمان
periods زمان
time-piece زمان
tempos زمان
tempo زمان
time consuming زمان بر
clock زمان
cotemporaneous هم زمان
clocks زمان ها
ticker [colloquial] [watch] زمان
time زمان
timepiece زمان
cycle time زمان
period زمان
prescription مرور زمان
peace time در زمان صلح
compilation time زمان کامپایل
peace time زمان صلح
coking time زمان کک سازی
prescriptions مرور زمان
coking period زمان کک سازی
orthogenesis جبر زمان
passtime زمان گذارستون
nonsynchronous ناهم زمان
non productive time زمان مرده
lost time زمان گمگشته
lost time زمان مفقوده
chronoscope زمان نما
lapsing گذشت زمان
loading time زمان بارگیری
linkage time زمان پیوند
microcycle واحد زمان
light load period زمان بار کم
lapses گذشت زمان
lapse گذشت زمان
multiplication time زمان ضرب
miscellaneous time زمان متفرقه
mean time زمان متوسط
maximum duration زمان حداکثر
man and boy از زمان بچگی
whoopee زمان خوشی
makeup time زمان جبران
maintenance period زمان تعمیرات
length of time طول زمان
searching time زمان جستجو
response time زمان واکنش
chronometer زمان سنج
chronograph زمان نگار
response time زمان پاسخ
response time زمان واگنش
relief time زمان استراحت
relaxation time زمان اسایش
retention time زمان بازداری
rise time زمان خیز
scheduling queue صف زمان بندی
scheduler زمان بند
running time زمان رانش
civil time زمان عرفی
clk زمان سنج
run time زمان اجرا
chronoscope زمان سنج
chronophobia زمان هراسی
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
clocked با سنجش زمان
timing زمان سنجی
blue moon زمان دراز
production time زمان ساخت
production time زمان تولید
preterit زمان ماضی
preparation time زمان تهیه
physiological time زمان فیزیولوژیکی
reaction time زمان واکنش
timing زمان احتراق
present tense زمان حال
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
recovery time زمان بهبود
reasonable time زمان معقول
chromometer زمان سنج
timing زمان گیری
budget period زمان بودجه
timing زمان بندی
period of concentration زمان تمرکز
leisure time زمان اسودگی
cycle time زمان دوره
exposure time زمان پرتوگیری
exposure time زمان نوردهی
local time زمان محلی
activity time زمان هر فعالیت
decay time زمان تباهی
expected time زمان تحمل
exposure time زمان پرتودهی
f. tense زمان اینده
cycle time زمان سیکل
adverb of time فرف زمان
add time زمان جمع
add time زمان افزایش
dead time زمان مرده
floor to floor time زمان اصلی
adaptation time زمان انطباق
dead time زمان گمگشته
fire time زمان انفجار
execution time زمان اجرا
time lag زمان مرده
equilibrium time زمان تعادل
distribution time زمان توزیع
time lags زمان تاخیر
ephemeris time زمان تقویمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com