Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
Other Matches
physiological
فیزیولوژیکی
physiological age
سن فیزیولوژیکی
physiological psychology
روانشناسی فیزیولوژیکی
physiological gradient
شیب فیزیولوژیکی
physiological zero
صفر فیزیولوژیکی
physiological limit
کران فیزیولوژیکی
physiological clock
ساعت فیزیولوژیکی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
rem
مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
coriolis effect
پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
synchronous
هم زمان
stroking
زمان
strokes
زمان
stroked
زمان
simultaneously
در یک زمان
cotemporaneous
هم زمان
away
از ان زمان
stroke
زمان
cycle time
زمان
times
زمان
timed
زمان
yet
تا ان زمان
coinstantaneous
هم زمان
synchrone
هم زمان
time consuming
زمان بر
contemporaneous
هم زمان
whene'er
هر زمان
time of blowing
زمان دم
clocks
زمان ها
timepiece
زمان
time-piece
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
clock
زمان
periods
زمان
thence
از ان زمان
time-consuming
زمان بر
tempo
زمان
tempos
زمان
terming
زمان
termed
زمان
term
زمان
period
زمان
date
زمان
time
زمان
dates
زمان
thitherto
تا ان زمان
zeitgeist
زمان
the past tense
زمان گذشته
sidereal time
زمان ستارههای
testing time
زمان ازمایش
the fullness of time
زمان کامل
in process of time
بمرور زمان
attack timing
زمان بندی تک
the secular bird
فرید زمان
hour meter
زمان شمار
idle time
زمان بی باری
the preterite tense
زمان گذشته
holding time
زمان نگهداری
association time
زمان تداعی
chromometer
زمان سنج
setup time
زمان برپایی
timeer
زمان سنج
chronometer
زمان سنج
clock
زمان سنج
time utility
استفاده از زمان
installation time
زمان نصب
chronograph
زمان نگار
time slice
قطعه زمان
clocks
زمان سنج
system time
زمان سیستم
input time
زمان اولیه
inoperative time
زمان کسرخدمت
time perception
ادراک زمان
incidentals time
زمان اتفاقی
solar time
زمان خورشیدی
contemporize
هم زمان کردن
time of disintegration
زمان انفجار
budget period
زمان بودجه
timing
زمان گیری
time dependent
وابسته به زمان
time interval
زمان طی شده
base period
زمان مبنا
time lapse
مرور زمان
time log
جدول زمان
standard time
زمان استانده
standard time
زمان رسمی
standby time
زمان جانشینی
incidentals time
زمان ضمنی
timing
زمان بندی
timing
زمان احتراق
executing
زمان اجرا
inactive time
زمان غیرفعال
inlet time
زمان ورود
execute
زمان اجرا
present tense
زمان حال
sidereal time
زمان نجومی
slack time
زمان سکون
idle period
زمان توقف
timing
زمان سنجی
blue moon
زمان دراز
executed
زمان اجرا
executes
زمان اجرا
statute of limitation
مرور زمان
access time
زمان دستیابی
peace time
زمان صلح
passtime
زمان گذارستون
kill time
زمان خطر
kill time
زمان کشندگی
orthogenesis
جبر زمان
lapse of time
مرور زمان
lapse time
زمان کاهش
nonsynchronous
ناهم زمان
latency
زمان بیکاری
scheduling
زمان بندی
peace time
در زمان صلح
acceleration time
زمان شتاب
preterit
زمان ماضی
preparation time
زمان تهیه
intravitam
در زمان زندگی
time lags
زمان مرده
real time
زمان حقیقی
past tense
زمان گذشته
yesterday
زمان گذشته
period of concentration
زمان تمرکز
non productive time
زمان مرده
lead time
زمان پیشگیری
local time
زمان محلی
lost time
زمان مفقوده
time lags
زمان تاخیر
lost time
زمان گمگشته
loading time
زمان بارگیری
load time
زمان بارکردن
linkage time
زمان پیوند
time lag
زمان مرده
maintenance period
زمان تعمیرات
makeup time
زمان جبران
man and boy
از زمان بچگی
multiplication time
زمان ضرب
whenever
هر زمان که هرگاه
miscellaneous time
زمان متفرقه
microcycle
واحد زمان
mean time
زمان متوسط
leisure time
زمان اسودگی
maximum duration
زمان حداکثر
length of time
طول زمان
light load period
زمان بار کم
time lag
زمان تاخیر
production time
زمان تولید
prescription
مرور زمان
running time
زمان رانش
run time
زمان اجرا
adverb of time
فرف زمان
rise time
زمان خیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com