Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
local time
زمان محلی
Search result with all words
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
Other Matches
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localism
ایین محلی علاقه محلی
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
sympatry
هم محلی
native
محلی
occupation crossing
پل محلی
locals
محلی
domestic
محلی
natives
محلی
regionally
محلی
residential
محلی
autochthonous
محلی
vernaculars
محلی
vernacular
محلی
local line
خط محلی
autochthon
محلی
topical
محلی
parochial
محلی
regional
محلی
local
محلی
local
<adj.>
محلی
regional
<adj.>
محلی
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
local vertical
قائم محلی
kangoroo court
دادگاه محلی
local variable
متغیر محلی
local purchase
خرید محلی
local file
فایل محلی
local government
حکومت محلی
local government
حاکم محلی
local national
سکنه محلی
local group
گروه محلی
brogue
لهجه محلی
local mode
باب محلی
brogues
لهجه محلی
local loop
حلقه محلی
local investigation
تحقیق محلی
local procurement
خرید محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local echo
پژواک محلی
local security
تامین محلی
legman
خبرنگار محلی
local norm
هنجار محلی
local area network
شبکه محلی
local terminal
ترمینال محلی
local authority
انجمن محلی
local terminal
پایانه محلی
local circuit
مدار محلی
local network
شبکه محلی
local road
راه محلی
local store
ذخیره محلی
local storage
انباره محلی
localized
محلی - محصوربهیکمحل
local intelligence
هوش محلی
sepoy
پاسبان محلی
ordinances
مقررات محلی
ordinance
مقررات محلی
provincialism
محلی اندیشی
parish council
شورای محلی
patters
لهجه محلی
pattering
لهجه محلی
pattered
لهجه محلی
patter
لهجه محلی
provincial road
جاده محلی
local currency
پول محلی
local center
مرکز محلی
costumes
لباس محلی
costume
لباس محلی
local time
وقت محلی
territorial
محلی منطقهای
local paper
روزنامه محلی
provincial
ولایتی محلی
regional purchase
خرید محلی
civil time
ساعت محلی
place
در محلی گذاردن
localism
اصطلاح محلی
domestic economy
اقتصاد محلی
indigenous industries
صنایع محلی
homebrew
بازیگر محلی
homebred
بازیگر محلی
placing
در محلی گذاردن
places
در محلی گذاردن
dialect
زبان محلی
dialects
زبان محلی
off
از محلی بخارج
vernacularism
استعمال زبان محلی
autonomy
استقلال محلی محدود
local warning
اعلام خطر محلی
rural district council
انجمن محلی زراعی
somewheres
یک جایی دریک محلی
square dance
رقص محلی امریکا
grass roots
اجتماع محلی منشاء
reference
دستیابی به محلی در حافظه
traject
از محلی عبور کردن
overwrite
بالای محلی نوشتن
to go on the parish
اعانه محلی گرفتن
locked up
در محلی محصور کردن
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
lock up
در محلی محصور کردن
overwrite
نوشته داده در محلی
references
دستیابی به محلی در حافظه
provincialism
گویش یا لهجه محلی
local traffic
رفت و امد محلی
step out
از محلی خارج شدن
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
local area network
شبکه ناحیه محلی
decentralising
حکومت محلی دادن
decentralizes
حکومت محلی دادن
district call box
جعبه خبر محلی
decentralizing
حکومت محلی دادن
emplace
در محلی قرار دادن
overruns
سرتاسر محلی رافراگرفتن
locals
داخلی اخبار محلی
decentralize
حکومت محلی دادن
overrun
سرتاسر محلی رافراگرفتن
overrunning
سرتاسر محلی رافراگرفتن
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
local
داخلی اخبار محلی
To keep away from a place.
از محلی دور شدن
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
decentralised
حکومت محلی دادن
local exchange
ردوبدل کننده محلی
somewhere
یک جایی دریک محلی
recorder
رئیس دادگاه محلی
recorders
رئیس دادگاه محلی
decentralises
حکومت محلی دادن
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
mains electricity
منبع الکتریسیته محلی مشتریان
maps
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
map
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
folklike
شبیه افسانه ها وعادات محلی
sites
محلی که پایه چیزی باشد
site
محلی که پایه چیزی باشد
costumier
خیاط لباسهای محلی وویژه
costumiers
خیاط لباسهای محلی وویژه
bear garden
محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
distant
آنچه در محلی قرار دارد
costumer
خیاط لباسهای محلی وویژه
folkish
شبیه افسانه هاوعادات محلی
sited
محلی که پایه چیزی باشد
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
zero slot lan
شبکه محلی بدون شکاف
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
localises
محلی کردن موضعی ساختن
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
out fall
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
lan
network Area Local شبکه محلی
stacks
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
naps
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
locals
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
stack
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacked
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com