English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
meal times زمان وعده های غذا
Other Matches
invitations وعده خواهی وعده گیری
invitation وعده خواهی وعده گیری
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
vows وعده
vowing وعده
vowed وعده
vow وعده
payable at sight بی وعده
behest وعده
termless بی وعده
punctually در سر وعده
promises وعده
promise وعده
usance وعده
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
credited وعده مهلت
credit وعده مهلت
crediting وعده مهلت
credits وعده مهلت
rendezvous area وعده گاه
appointments وعده ملاقات
payable at maturity وعده دار
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
due at a specified date after sight وعده دار
promisor وعده دهنده
postdated cheque چک وعده دار
promissory وعده اور
hest امریه وعده
punctual payment پرداخت در سر وعده
appointment وعده ملاقات
on six mounth scredit با ششماه وعده
rendezvous وعده گاه
usance وعده فرجه
plea وعده مشروط
appointed day وعده ملاقات
cop-out خلف وعده
date [appointment] وعده ملاقات
usance bill برات به وعده
cop-outs خلف وعده
pleas وعده مشروط
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
appointments وعده های ملاقات
maturity وعده یا موعد پرداخت
invited خواندن وعده گرفتن
appointed days وعده های ملاقات
invites خواندن وعده گرفتن
invite خواندن وعده گرفتن
usance برات وعده دار
i rest upon your promise من به وعده شما است
matured وعدهای وعده دار
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
So much for her promises . این هم از وعده های او
helping یک وعده یا پرس خوراک
helpings یک وعده یا پرس خوراک
dates [appointments] وعده های ملاقات
contango با وعده معامله کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
promises نوید انتظار وعده دادن
invite مهمان کردن وعده دادن
the bill is undue وعده برات نرسیده است
promise نوید انتظار وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
tempos زمان
cycle time زمان
yet تا ان زمان
thitherto تا ان زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
away از ان زمان
clock زمان
synchrone هم زمان
simultaneously در یک زمان
time of blowing زمان دم
whene'er هر زمان
tempo زمان
time consuming زمان بر
cotemporaneous هم زمان
time-piece زمان
time-consuming زمان بر
timepiece زمان
coinstantaneous هم زمان
thence از ان زمان
contemporaneous هم زمان
synchronous هم زمان
time زمان
dates زمان
date زمان
clocks زمان ها
periods زمان
termed زمان
terming زمان
period زمان
times زمان
stroking زمان
strokes زمان
stroked زمان
term زمان
stroke زمان
timed زمان
zeitgeist زمان
time lag زمان تاخیر
time lags زمان مرده
waiting time زمان انتظار
word time زمان کلمه
man and boy از زمان بچگی
solar time زمان خورشیدی
slack time زمان سکون
time lags زمان تاخیر
solar time زمان شمسی
sidereal time زمان نجومی
searching time زمان جستجو
seek time زمان پیگرد
lost time زمان گمگشته
seek time زمان پیگردی
scheduler زمان بند
multiplication time زمان ضرب
maintenance period زمان تعمیرات
lapse time زمان کاهش
setting time زمان گیرش
setup time زمان برپایی
lapse of time مرور زمان
latency زمان بیکاری
miscellaneous time زمان متفرقه
delay time زمان تاخیر
makeup time زمان جبران
within resonable time طی زمان معقول
sidereal time زمان ستارههای
scheduling queue صف زمان بندی
time lag زمان مرده
standard time زمان استانده
time utility استفاده از زمان
time slice قطعه زمان
time perception ادراک زمان
real time زمان حقیقی
time of disintegration زمان انفجار
lapses گذشت زمان
past tense زمان گذشته
yesterday زمان گذشته
time log جدول زمان
scheduling زمان بندی
loading time زمان بارگیری
timeer زمان سنج
timming زمان گیری
universal time زمان عام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com