English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
gothicize زمخت وبدون فرافت کردن
Other Matches
clownish دارای رفتار زمخت وبدون اداب
coarsening زمخت شدن زمخت کردن
coarsens زمخت شدن زمخت کردن
coarsen زمخت شدن زمخت کردن
coarsened زمخت شدن زمخت کردن
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
rough زمخت کردن
roughest زمخت کردن
hovercrafts رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
scabble زمخت وناصاف تهیه کردن
grosser جمع کردن زمخت کردن
grosses جمع کردن زمخت کردن
grossing جمع کردن زمخت کردن
grossest جمع کردن زمخت کردن
gross جمع کردن زمخت کردن
grossed جمع کردن زمخت کردن
subtleties فرافت
subtlety فرافت
inconcinnate بی فرافت
femininity فرافت
daintiness فرافت
delicateness فرافت
elegantly به فرافت
unmannerly بی فرافت
elegance فرافت
finesse فرافت
niceness فرافت
delicacy فرافت
niceties فرافت
airiness فرافت
delicacies فرافت
concinnity فرافت
fragility فرافت
mense فرافت
fineness فرافت
nicety فرافت
blank check سندامضاء شده وبدون متن
shinplaster اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
dumb show نمایش صامت وبدون حرف
lightsomeness فرافت چابکی
grace فرافت فریبندگی
graced فرافت فریبندگی
fineness ratio نسبت فرافت
gracing فرافت فریبندگی
graces فرافت فریبندگی
graceless هرزه بی فرافت
tact فرافت اجتماعی
lilied به فرافت یاس
precision صحت فرافت
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
syncopation رقص یا اهنگ سبک وبدون ضرب
canoes قایق باریک وبدون بادبان وسکان
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
inert mine مین بی اثر وبدون خرج تلاش
canoe قایق باریک وبدون بادبان وسکان
lightsomely از روی فرافت بچابکی
precieuse دارای فرافت زیاد
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
precieux دارای فرافت زیاد
elegantly از روی فرافت طبع
supersubtlety فرافت فوق العاده
dabbler دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
dog paddle شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
catchall بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
chiaroscuro نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
cruder زمخت
crass زمخت
ill grained زمخت
hard زمخت
grossed زمخت
crudest زمخت
gross زمخت
crude زمخت
blowzed زمخت
coarser زمخت
clumsy زمخت
clumsiest زمخت
clumsier زمخت
grossing زمخت
coarsest زمخت
tough زمخت
coarse fibred زمخت
harder زمخت
hardest زمخت
impolite زمخت
rude زمخت
rugged زمخت
ruder زمخت
rudest زمخت
rudas زمخت
grosses زمخت
coarse زمخت
churlish زمخت
tougher زمخت
toughest زمخت
grossest زمخت
grosser زمخت
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
stogie کفش زمخت
stogy کفش زمخت
broad tuning میزانسازی زمخت
blowzy خشن زمخت
trachyphonia زمخت صدایی
toughest زمخت بادوام
rough زمخت ناهموار
tougher زمخت بادوام
harsh جنس زمخت
raucous زمخت ناهنجار
roughest زمخت ناهموار
heavyset کلفت زمخت
blowsy خشن زمخت
ungainly زمخت و غیرجذاب
tough زمخت بادوام
unflattering <adj.> برخورنده [ناملایم] [زمخت]
incult زمخت کشت نشده
rough-hewn طرح شده زمخت
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
rough hewn طرح شده زمخت
churl ادم خشن و زمخت
grogram نوعی پارچه زمخت
drugget پارچه پشمی زمخت
clodhopper کفشهای زمخت سنگین
clodhoppers کفشهای زمخت سنگین
gruff دارای ساختمان خشن و زمخت
an unlicked cub جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
play by ear <idiom> توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
section بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
sections بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com