English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
rest balk زمین شخم نشده در میان دوکردو
Other Matches
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
balking زمین شخم نشده
balks زمین شخم نشده
baulked زمین شخم نشده
baulks زمین شخم نشده
baulking زمین شخم نشده
balk زمین شخم نشده
terra incognita زمین کشف نشده
balked زمین شخم نشده
middle ground buoy بویه زمین میان گذرگاه
to be on tenter hooks میان زمین واسمان معلق بودن
to hold a wolf by the ear میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenters میان زمین واسمان معلق بودن
entresol طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
intervenient در میان اینده واقع در میان
futtock میان چوب میان تیر
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
thru از میان
per از میان
center میان
amid در میان
into در میان
waist میان
amongst در میان
in our midst در میان ما
between میان
in the midden of در میان
cross country میان بر
intershoot در میان
middle میان
waists میان
middling میان
waistline میان
waistlines میان
shortcut میان بر
half back میان
crosscut میان بر
stagger یک در میان
staggering یک در میان
staggers یک در میان
middles میان
omphalos میان
centre میان
centred میان
through از میان
mean water میان اب
among میان
mongst میان
mesocarp میان بر
centers میان
overthwart از میان
diameter میان بر
mean line خط میان
diameters میان بر
midrib رگ میان
centered میان
middle part میان
uncharged پر نشده
unbowed خم نشده
hollows میان تهی
hollow میان تهی
cut across میان بر کردن
midbrain میان مغز
cutoff راه میان بر
among each other <adv.> میان خودشان
midrange میان دامنه
interject در میان اوردن
osculant در میان چندچیز
midships در میان کشتی
triple space دو سطر در میان
inter nos در میان خودمان
interjected در میان اوردن
medius انگشت میان
interjecting در میان اوردن
interjects در میان اوردن
merlon میان دو تیرکش
mesencephalon میان مغز
mesothorax میان سیه
mesosphere میان- سپهر
abrogate از میان برده
mesosphere میان کره
abrogates از میان برده
mesoderm میان پوست
intervene در میان امدن
midcourse میان راه
insuperable از میان برنداشتنی
half back میان بازی کن
halfback میان بازیکن
halt back میان بازی کن
shortcut میان برکردن
shortcut راه میان بر
short circuiting میان بر زدن
heart wood میان چوب
parenthetical میان دو کمانک
duramen میان درخت
double space یک سطر در میان
diaphragm میان پرده
staggered riveting پرچکاری یک در میان
slim jim لاغر میان
high-pitched میان فراز
cross-cultural میان فرهنگی
cross cultural میان فرهنگی
diaphragms میان پرده
heartwood میان چوب
decussate یکی در میان
meant میان مشترک
mezzo-soprano میان صدا
waists میان تنه
mezzo soprano میان صدا
bummer چرخ میان
middle weight میان وزن
spotty چنددر میان
middle sized میان اندازه
middle finger انگشت میان
middlemost میان ترین
mezzo-sopranos میان صدا
waist میان تنه
midsection میان بخش
midrib رگ میان برگ
via میان راه
enclosures میان بار
middleweight میان وزن
middleware میان افزار
midmost میان ترین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com