Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
vespid
زنبور درشت و سرخ
Search result with all words
bumble bee
زنبور درشت
humble bee
زنبور درشت
Other Matches
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
wasp
زنبور
wasps
زنبور
humble bee
زنبور
apiphobia
زنبور هراسی
vespiary
لانه زنبور
vespal
وابسته به زنبور
hornet
زنبور سرخ
hornets
زنبور سرخ
droning
زنبور عسل نر
drones
زنبور عسل نر
honeybees
زنبور عسل
yellow jacket
زنبور زرداجتماعی
honeybee
زنبور عسل
drone
زنبور عسل نر
hive
دسته زنبور
droned
زنبور عسل نر
honey bee
زنبور عسل
I was stung by a wasp.
زنبور نیشم زد
bee-keepers
زنبور پرور
bee-keeper
زنبور پرور
carpenter bee
زنبور چوب سوراخ کن
culture of bees
پرورش یا تربیت زنبور
bee
مگس انگبین زنبور
apiculture
پرورش زنبور عسل
apiculturist
پرورنده زنبور عسل
bees
مگس انگبین زنبور
apian
وابسته به زنبور عسل یامگس
waspish
زنبور وار نیش دار
waspishness
زنبور وار نیش دار
beekeeper
پرورش دهندهء زنبور عسل
apiarist
پرورش دهندهء زنبور عسل
apiarian
مربوط به پرورش زنبور عسل
mason wasp
زنبور غیر اجتماعی لانه زی
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
bee-keepers
متصدی نگهداری از زنبور عسل
bee-keeper
متصدی نگهداری از زنبور عسل
apivorous
زنبورخوار تغذیه کننده از زنبور عسل
apicultural
مربوط به پرورش و نگهداری زنبور عسل
foulbrood
بیماری میکربی ومهلک نوزادکرم زنبور عسل
clochan
[ساختمان مدور ایرلندی که شبیه کندوی زنبور عسل بود.]
abrupt
درشت
rough-hewn
درشت
rough hewn
درشت
roughest
درشت
rough
درشت
grained
درشت
tibias
درشت نی
tibia
درشت نی
gruff
درشت
coarse fibred
نخ درشت
shin bone
درشت نی
coarse grained
درشت
macrosomatic
درشت تن
macro
درشت
macro generator
درشت زا
magnifier
درشت کن
majuscular
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
shank
درشت نی
hulking
درشت
coarse
درشت
grossed
درشت
grossest
درشت
grosser
درشت
coarsest
درشت
crass
درشت
grosses
درشت
coarser
درشت
harsher
درشت
sturdy
درشت
sturdiest
درشت
harsh
درشت
sturdier
درشت
jumbos
درشت
jumbo
درشت
gross
درشت
harshest
درشت
grossing
درشت
macro definition
درشت تعریف
macro library
درشت کتابخانه
macro difinition
درشت تعریف
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro instruction
درشت دستور
grosses
درشت بافت
macro declaration
درشت اعلان
macro call
درشت فراخوان
kersey
شال درشت
largeof limb
درشت اندام
grossest
درشت بافت
macro
درشت دستور
grossing
درشت بافت
macro assembler
درشت همگزار
macromolecule
درشت مولکول
macro assembler
درشت همگذار
grumpish
ترشرو درشت
megalopsis
درشت بینی
kerria
برگ درشت
macro processor
درشت پردازشگر
macrocode
درشت برنامه
rappee
انفیه درشت
rough spoken
درشت سخن
rudas
درشت گنده
snowberry
اقطی گل درشت
text hand
دستخط درشت
gross
درشت بافت
cobnut
فندق درشت
largest
درشت لبریز
larger
درشت لبریز
large
درشت لبریز
grossed
درشت بافت
majuscule
حرف درشت
magnifier
درشت نما
macrocode
دستورالعملهای درشت
macrocycle
درشت حلقه
macrograph
خط و تصویر درشت
macrography
درشت نویسی
macroinstruction
درشت دستور
grosser
درشت بافت
macropsia
درشت بینی
megalopsia
درشت بینی
macroscopic
درشت نمود
chesty
درشت پستان
rough
درشت ناهموار
grained
درشت باف
brutish
بی شعور درشت
coarse gravel
شن درشت دانه
shower
درشت باران
showered
درشت باران
hulking
درشت استخوان
showering
درشت باران
gritted
ماسه درشت
boldfacing
درشت نمایی
boldface
حرف درشت
magnifying
درشت کردن
roughest
درشت ناهموار
grits
ارد درشت
grit
ماسه درشت
gritting
ماسه درشت
costard
سیب درشت
magnified
درشت کردن
buckshot
ساچمه درشت
engross
درشت نوشتن
lumps
تکه درشت
exaggerated stereoscopy
درشت نما
lump
تکه درشت
lumped
تکه درشت
gaint molecule
درشت مولکول
magnification
درشت نمایی
magnifies
درشت کردن
showers
درشت باران
crus
درشت نی ساق
magnify
درشت کردن
magnifications
درشت نمایی
positional macro
درشت دستور مرتبهای
gritted
درشت ماسه سنگ
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
macrosplanchnic build
هیکل درشت تنه
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
wolf hound
تازی درشت اندام
magnification factor
عامل درشت نمایی
rip saw
اره دندانه درشت
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
grit
درشت ماسه سنگ
macroprogramming
درشت برنامه نویسی
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
capitalize
باحروف درشت نوشتن
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
gross motor skills
مهارتهای حرکتی درشت
macro
کلان درشت دستور
capitalising
باحروف درشت نوشتن
lunker
نوعی ماهی درشت
capitalises
باحروف درشت نوشتن
capitalised
باحروف درشت نوشتن
capital
حرف درشت پایتخت
macro expansion
بسط درشت دستور
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
boldface
یکنوع حرف درشت
macromolecular chemistry
شیمی درشت مولکول
gritting
درشت ماسه سنگ
capitalized
باحروف درشت نوشتن
demerara sugar
شکر زرد و درشت
macrocyclic musks
مشکهای درشت حلقهای
macrocyclic effect
اثر درشت حلقهای
crepe paper
کاغذ الیاف درشت
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
jack plane
رنده درشت تراش
tortrix
پروانه بید درشت اندام
power
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
powering
درشت نمایی قدرت دوربین
magnifcation
درشت سازی ستایش زیاد
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
به خردان مفرماى کار درشت .
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
tortricid
پروانه بید درشت اندام
macroprogramming
برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com