English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
English Persian
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
Other Matches
clear hawse زنجیرها ازادند
eaten خورده
little خورده
irriguous اب خورده
it was eaten خورده شد
tetched بهم خورده
carious کرم خورده
thrawart پیچ خورده
twisty پیچ خورده
belly pinched گرسنگی خورده
teched بهم خورده
aggresive خورده شده
butt welded از سر جوش خورده
vermiculate کرم خورده
clefts ترک خورده
clift ترک خورده
worm-eaten کرم خورده
writhen تاب خورده
cancelled قلم خورده
dislocated بهم خورده
writhen پیچ خورده
worm eaten کرم خورده
eaten خورده شده
symphsis عضوجوش خورده
corrodible خورده شدنی
crackly چین خورده
kinky پیچ خورده
puckery چین خورده
plicated چین خورده
patsy فریب خورده
on oath قسم خورده
mussy بهم خورده
mildewy باد خورده
maggoty کرم خورده
hammer hard چکش خورده
fretted by rust زنگ خورده
folded picture تصویر تا خورده
crimpled چوروک خورده
crossed out قلم خورده
jiggly تکان خورده
stickit شکست خورده
dehiscent ترک خورده
distempered بهم خورده
starveling گرسنگی خورده
engrained پینه خورده
kinky گره خورده
cleft ترک خورده
moth-eaten بید خورده
wounds پیچ خورده
failures شکست خورده
failure شکست خورده
conglomerates به هم جوش خورده
conglomerate به هم جوش خورده
picked کلنگ خورده
craven شکست خورده
indisposed بهم خورده
stamped تمبر خورده
messy بهم خورده
underdog سگ شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
wounding پیچ خورده
deluded فریب خورده
turkeys شکست خورده
brushed شانه خورده
turkey شکست خورده
moth eaten بید خورده
corrosion خورده شدن
callous پینه خورده
withered چروک خورده
wound پیچ خورده
grubby کرم خورده
grubbiest کرم خورده
grubbier کرم خورده
kaput کاملا شک ست خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
to be fooled فریب خورده بودن
patsy شخص گول خورده
to be deluded فریب خورده بودن
rolled profile نیمرخ نورد خورده
sclerous متصلب پینه خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
weldment چیز جوش خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
thraw پیچ خورده دررفته
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
spun glass شیشه تاب خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
beaten چکش خورده فرسوده
chiselled چوب اسکنه خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
impacted باهم جوش خورده
grounded توپ به زمین خورده
rancid باد خورده فاسد
lost شکست خورده گمراه
chartered accountant حسابدار قسم خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
bound barrel لوله تاب خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
inure or en پینه خورده کردن
indurate پینه خورده کردن
foul anchor لنگر تاب خورده
cut in چاک خورده شکافته
interwrought بهم جوش خورده
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weldment قطعات بهم جوش خورده
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
gyrus برامدگی چین خورده مغز
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
swept پیچ دار پیچ خورده
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
knock knees زانوی کج زانوی پیچ خورده
wormy کرم مانند کرم خورده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com