English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
lost chain زنجیره از دست رفته
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
sequence زنجیره
series زنجیره
sequences زنجیره
chain زنجیره
chains زنجیره
food chain زنجیره غذایی
continuum مستمر زنجیره
food chains زنجیره غذایی
backward chaining زنجیره پسرو
mountain ranges کوه زنجیره
markov chain زنجیره مارکف
lost chain زنجیره گم شده
key pattern زنجیره یونانی
milling زنجیره سکه
developmental sequence زنجیره رشدی
jassid زنجیره کوچک
chinese fret [زنجیره ی هندسی چینی]
grazing food chain زنجیره غذایی چرندگان
linkwork هر چیز زنجیره دار
chainstiteh دوجفت زنجیره ایی
multi-chain necklaces گردن بند چند زنجیره
chaining اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
chaining جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است
card-cut [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
nil pointer نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
terminator ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
chain stitch گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
in process of time رفته رفته
inchmeal رفته رفته
short tempered از جا در رفته
frenetical از جا در رفته
by inches رفته رفته
gradually رفته رفته
dislocated در رفته
thrawart در رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
departed رفته
day a day روی هم رفته
in the lump روی هم رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
in the a روی هم رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
on a par روی هم رفته
averaged روی هم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
averages روی هم رفته
altogether روی هم رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
truncated soil خاک رو رفته
unbridle مهاردر رفته
deep-set فرو رفته
neat شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
madding از کوره در رفته
neater شسته و رفته
averaging روی هم رفته
smudgier رنگ و رو رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
neatest شسته و رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
smudgy رنگ و رو رفته
extinct ازبین رفته
gone <adj.> از دست رفته
sunken فرو رفته
defunct ازبین رفته
windswept بر باد رفته
exhausted تحلیل رفته
pallid رنگ رفته
on average [on av.] روی هم رفته
overall رویهم رفته
overalls رویهم رفته
off shade رنگ رفته
frenzied ازجا در رفته
cavetto [پخی تو رفته]
consumptives تحلیل رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
emaciated گوشت رفته
red-hot ازجادر رفته
averaged روی هم رفته
pulled تحلیل رفته
averagly روی هم رفته
chafed پوست رفته
average روی هم رفته
first and last روی هم رفته
all told روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
overseen غلط رفته
all in all روی هم رفته
jitters از کوره در رفته
away غایب رفته
ha-ha دیوار فرو رفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
sunken eyes چشمان فرو رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken خطا رفته اید
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
paler رنگ رفته بی نور
As limp as a rag. شل واز حال رفته
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
saddle nose بینی فرو رفته
forged side سطح فرو رفته
pale رنگ رفته بی نور
advanced pawn پیاده پیش رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
tacky رنگ ورو رفته
he must have gone باید رفته باشد
income forgone درامداز دست رفته
immersed in debt فرو رفته در فرض
palest رنگ رفته بی نور
he is off to the war رفته است به جنگ
powers توان از دست رفته
power توان از دست رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
revendication استردادزمین ازدست رفته
retreating chin چانه عقب رفته
lost از دست رفته ضایع
furibund اشفته ازجادر رفته
neat شسته و رفته مرتب
powered توان از دست رفته
neater شسته و رفته مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
powering توان از دست رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
sold فروخته شده بفروش رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
lost از دست رفته تلف شده
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
ingesta موادی که داخل بدن رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com