Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English
Persian
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
Other Matches
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
hospitalization
دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
fielo hospital
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
jailor
زندانیان
gaolers
زندانیان
jailer
زندانیان
jailers
زندانیان
state prisoners
زندانیان سیاسی
prisoners of state
زندانیان سیاسی
prison camp
اردوگاه زندانیان
prison camps
اردوگاه زندانیان
prisoner of war cage
زندان زندانیان جنگی
work camp
محل کار زندانیان
patrol wagon
ماشین مخصوص حمل زندانیان
work farm
اردوی کار اجباری زندانیان
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
bedridden
بستری
hospitalization
بستری
laid up in bed
بستری
bedfast
بستری
bedrid
بستری
on ones back
بستری
confined
بستری
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
laid up
<idiom>
بستری دررختخواب
admit
بستری کردن
hospitalization
بستری کردن
hospitalization
بستری شدن
shut in
مریض بستری
compulsory hospitalization
بستری اجباری
inpatient
بیمار بستری
inpatient
مریض بستری
confinement
زایمان بستری
hospitalizes
بستری کردن
hospitalize
بستری کردن
hospitalising
بستری کردن
hospitalizing
بستری کردن
hospitalises
بستری کردن
hospitalised
بستری کردن
hospitalized
بستری کردن
paroling
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroled
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
parole
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
treadmills
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
bedpans
لگن بیمار بستری
commitments
بستری کردن اجباری
bedpan
لگن بیمار بستری
commitment
بستری کردن اجباری
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
sills
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sill
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
staging
اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
ward
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
wards
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
hospitalizing
در بیمارستان
hospitals
بیمارستان
hospitalizes
در بیمارستان
hospital
بیمارستان
hospitalised
در بیمارستان
hospitalized
در بیمارستان
pay-bed
بیمارستان
hospitalises
در بیمارستان
hospitalising
در بیمارستان
hospitalize
در بیمارستان
admission
پذیرش به بیمارستان
psychiatric hospital
بیمارستان روانی
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
clinic
مطب بیمارستان
sanatoriums
بیمارستان مسلولین
ambulance
بیمارستان سیار
ambulances
بیمارستان سیار
field hospital
بیمارستان صحرایی
clinics
مطب بیمارستان
open hospital
بیمارستان ازاد
hospitaler
ساکن بیمارستان
debarkation hospital
بیمارستان موقت
hospital ship
ناو بیمارستان
day hospital
بیمارستان روزانه
hospitalism
بیمارستان زدگی
sanitariums
بیمارستان مسلولین
infirmarian
متصدی بیمارستان
field hospitals
بیمارستان صحرایی
hospice
اسایشگاه بیمارستان
leper hospital
بیمارستان مبروصین
sanatorium
بیمارستان مسلولین
hospices
اسایشگاه بیمارستان
sanatoria
بیمارستان مسلولین
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
Take me to the hospital?
مرا به بیمارستان ببرید.
bed capacity
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
pesthouse
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
wardroom
سالن بیماران بیمارستان
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
sanitorium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanatarium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
hospital infection committee
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
out patient
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com