Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (2 milliseconds)
English
Persian
The fujitive ( elusive ) prisoner .
زندانی فراری
Other Matches
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
wear stripes
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
escort guard
محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
jailŠetc
زندانی
prisoner
زندانی
termer
زندانی
jailbirds
زندانی
prisoners
زندانی
jailbird
زندانی
gaolbirds
زندانی
elusive
فراری
absconder
فراری
evacuee
فراری
refugee
فراری
evacuees
فراری
defectors
فراری
refugees
فراری
run away
فراری
defector
فراری
escapee
فراری
rampant
<adj.>
فراری
lamster
فراری
lamister
فراری
volatileness
فراری
deserter
فراری
fugitives
فراری
runaway
فراری
fugitive
فراری
deserters
فراری
jail
زندانی کردن
jailing
زندانی کردن
prisoner of war
زندانی جنگی
releasing a prisoner
ازادسازی زندانی
prisoner's dilemma
معمای زندانی
gaoling
زندانی کردن
jails
زندانی کردن
gaol
زندانی کردن
gaols
زندانی کردن
jailed
زندانی کردن
immure
زندانی کردن
politic
زندانی سیاسی
gaoled
زندانی کردن
take prisoner
زندانی کردن
send-up
زندانی کردن
send-ups
زندانی کردن
run in
زندانی کردن
run-in
زندانی کردن
run-ins
زندانی کردن
incarcerate
زندانی کردن
incarcerated
زندانی کردن
send up
زندانی کردن
prisoners of war
زندانی جنگی
incarcerating
زندانی کردن
imprisonment
زندانی شدن
to serve time
زندانی بودن
incarcerates
زندانی کردن
to put to flight
فراری کردن
fugitiveness
پناهنده یا فراری
lamster
فراری ازقانون
runaway
شخص فراری
bleeder current
جریان فراری
induction relay
رله فراری
lamister
فراری ازقانون
gleanings
ریزه فراری
fugitively
بشکل فراری
escaped slave
برده فراری
straggler
فراری سرگردان
flyaway
فرار فراری
bleeder resistor
مقاومت فراری
stragglers
فراری سرگردان
inmates
اهل بیت زندانی
extradition
تسلیم اسیر یا زندانی
inmate
اهل بیت زندانی
scatback
توپدار سریع و فراری
run away
گریختن شخص فراری
stern chase
تعاقب کشتی فراری
desert from military service
فراری از خدمت نظام
low test
دارای خاصیت فراری
wetback
مهاجر فراری مکزیکی
fugitive
سرباز فراری گریخته
fugitives
سرباز فراری گریخته
slacker
فراری ازخدمت نظام
slackers
فراری ازخدمت نظام
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
bar
جای ویژه زندانی درمحکمه
probationers
زندانی ازاد شده بقیدشرف
bars
جای ویژه زندانی درمحکمه
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
probationer
زندانی ازاد شده بقیدشرف
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
qoud
درزندان افگندن زندانی کردن
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
probationer
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
probationers
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
Gasoline is volatile .
بنزین ماده فراری است ( زود می پرد )
evacuees
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
internees
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
evacuee
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
internee
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
serve a sentence
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
incarcerate
زندانی کردن حبس کردن
incarcerated
زندانی کردن حبس کردن
incarcerates
زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison
زندانی کردن حبس کردن
incarcerating
زندانی کردن حبس کردن
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com