Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
Other Matches
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
put in jail
در زندان افکندن
to cage up
در زندان افکندن
escort guard
محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
wear stripes
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
incarcerating
زندانی کردن
run-in
زندانی کردن
gaol
زندانی کردن
send-ups
زندانی کردن
jail
زندانی کردن
gaols
زندانی کردن
gaoling
زندانی کردن
run-ins
زندانی کردن
run in
زندانی کردن
gaoled
زندانی کردن
incarcerates
زندانی کردن
jailed
زندانی کردن
take prisoner
زندانی کردن
jailing
زندانی کردن
immure
زندانی کردن
send up
زندانی کردن
jails
زندانی کردن
incarcerated
زندانی کردن
send-up
زندانی کردن
incarcerate
زندانی کردن
qoud
درزندان افگندن زندانی کردن
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
throwing
پرت کردن افکندن
throw
پرت کردن افکندن
throws
پرت کردن افکندن
serve a sentence
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
incarcerate
زندانی کردن حبس کردن
incarcerates
زندانی کردن حبس کردن
incarcerating
زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison
زندانی کردن حبس کردن
incarcerated
زندانی کردن حبس کردن
prisons
زندان کردن
imprisoning
زندان کردن
lockup
زندان کردن
imprisons
زندان کردن
cans
زندان کردن
lockups
زندان کردن
imprison
زندان کردن
canning
زندان کردن
can
زندان کردن
prison
زندان کردن
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
recommit
دوباره زندان کردن
To beak jail .
از زندان فرار کردن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
to release
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
jailbirds
زندانی
gaolbirds
زندانی
prisoners
زندانی
jailbird
زندانی
prisoner
زندانی
jailŠetc
زندانی
termer
زندانی
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
imprisonment
زندانی شدن
releasing a prisoner
ازادسازی زندانی
prisoner's dilemma
معمای زندانی
to serve time
زندانی بودن
politic
زندانی سیاسی
prisoners of war
زندانی جنگی
prisoner of war
زندانی جنگی
The fujitive ( elusive ) prisoner .
زندانی فراری
extradition
تسلیم اسیر یا زندانی
inmates
اهل بیت زندانی
inmate
اهل بیت زندانی
probationers
زندانی ازاد شده بقیدشرف
probationer
زندانی ازاد شده بقیدشرف
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
bar
جای ویژه زندانی درمحکمه
bars
جای ویژه زندانی درمحکمه
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
droop
افکندن
upended
افکندن
droops
افکندن
drooped
افکندن
drooping
افکندن
upending
افکندن
upends
افکندن
upend
افکندن
probationer
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationers
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
illuminate
پرتو افکندن
project
پیش افکندن
flinging
افکندن پرتاب
flings
افکندن پرتاب
springe
دام افکندن
imprisoning
بزندان افکندن
obtenebrate
سایه افکندن بر
cage
درزندان افکندن
to give into custody
درزندان افکندن
projected
پیش افکندن
radiating
شعاع افکندن
eradiate
پرتو افکندن
imprisons
بزندان افکندن
fling
افکندن پرتاب
luminesce
پرتو افکندن
traject
ورا افکندن
cages
درزندان افکندن
radiate
شعاع افکندن
bulldogs
برزمین افکندن
overshadowing
سایه افکندن بر
overshadows
سایه افکندن بر
projects
پیش افکندن
illuminates
پرتو افکندن
to go to the shades
سایه افکندن در
illuminating
پرتو افکندن
bulldog
برزمین افکندن
radiated
شعاع افکندن
radiated
پرتو افکندن
overshadowed
سایه افکندن بر
overshadow
سایه افکندن بر
to put in to prison
بزندان افکندن
jettisons
بیرون افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisoned
بیرون افکندن
jettison
بیرون افکندن
radiates
پرتو افکندن
radiates
شعاع افکندن
to turn orclap by the heels
درزندان افکندن
to commit to prison
درزندان افکندن
to hew down
بزمین افکندن
radiate
پرتو افکندن
imprison
بزندان افکندن
radiating
پرتو افکندن
abodes
رحل اقامت افکندن
screening, screenings
روی پرده افکندن
To puff with pride.
<proverb>
باد در کلاه افکندن.
screened
روی پرده افکندن
shaft
تیرانداختن پرتو افکندن
giving
شرح دادن افکندن
shafts
تیرانداختن پرتو افکندن
abode
رحل اقامت افکندن
gives
شرح دادن افکندن
nets
اصلی بدام افکندن
shedding
انداختن افشاندن افکندن
to pour rays
پرتو افکندن یا پاشیدن
net
اصلی بدام افکندن
stomach throw
افکندن حریف از پشت
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
give
شرح دادن افکندن
screen
روی پرده افکندن
sheds
انداختن افشاندن افکندن
shed
انداختن افشاندن افکندن
screens
روی پرده افکندن
look to the future
باینده نظر افکندن
nett
اصلی بدام افکندن
quoit
بازی میخ و حلقه افکندن
To cast a glance at something.
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
shadowing
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
hothouses
زندان
pokey
زندان
prison
زندان
presidio
زندان
prisons
زندان
slammer
زندان
tolbooth
زندان
calaboose
زندان
dungeon
زندان
imprisonment
زندان
tollbooth
زندان
hothouse
زندان
dungeons
زندان
bridewell
زندان
gaol
زندان
grated
زندان
gaols
زندان
house of correction
زندان
grates
زندان
jails
زندان
jailing
زندان
quod
زندان
grate
زندان
qoud
زندان
hoosegow
زندان
gaoled
زندان
gaoling
زندان
jailed
زندان
jail
زندان
warden
رئیس زندان
confinement
زندان بودن
prison breaker
زندان گریز
sweatbox
زندان مجرد
cells
زندان تکی
house of d.
زندان موقتی
solitary confinement
زندان انفرادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com