Dictiornary-Farsi | زندان تاریک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
black hole	زندان تاریک
black holes	زندان تاریک


Other Matches

breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
dusky	تاریک
gloomy	تاریک
gloomiest	تاریک
gloomier	تاریک
ambiguous	تاریک
caliginous	تاریک
darkest	تاریک
darker	تاریک
lackluster	تاریک
dark	تاریک
stygian	تاریک
pitch dark	تاریک
dims	تاریک
murk	تاریک
subfuscous	تاریک
nighted	تاریک
dim	تاریک
nubilous	تاریک
dimmed	تاریک
aphotic	تاریک
overshadowed	تاریک کردن
darkish	نسبتا تاریک
overshadows	تاریک کردن
darkens	تاریک کردن
overshadowing	تاریک کردن
darkens	تاریک شدن
duskish	اندکی تاریک
darken	تاریک شدن
darkening	تاریک کردن
darkening	تاریک شدن
overshadow	تاریک کردن
darken	تاریک کردن
duskily	تاریک وار
darkle	تیره تاریک
darkener	تاریک کننده
benighted	شب زده تاریک
dusk	تاریک نمودن
dusk	تاریک وروشن
obscurantism	تاریک اندیشی
darkrooms	تاریک خانه
darkroom	تاریک خانه
twilight	تاریک و روشن
twilight	تاریک روشن
sombre	تاریک غم انگیز
twilit	تاریک وروشن
camera obscura	تاریک خانه
cat eyed	تاریک بین
cimmerian	فلمانی تاریک
dark current	جریان تاریک
electrode dark current	جریان تاریک
dark lines	خطوط تاریک
alley way	کوچه تاریک
somber	تاریک غم انگیز
to grow dark	تاریک شدن
tenebrific	تاریک وتیره
tenebrific	تاریک کننده
gloom	تاریک کردن
tenebrous	تاریک کننده
blinded	تاریک ناپیدا
blind	تاریک ناپیدا
blinds	تاریک ناپیدا
dims	: کم نور تاریک
oubliette	حبس تاریک
umbra	نقطه تاریک
dim	: کم نور تاریک
dimmed	: کم نور تاریک
obtenebrate	تاریک کردن
aphotic zone	طبقه تاریک اقیانوس
hittorf dark space	فضای تاریک هیتورف
dimmest	تاریک تیره کردن
dimmer	تاریک تیره کردن
sombrely	بطور تاریک یا افسرده
It is getting dark .	هوادارد تاریک می شود
In the dark corner of the room .	در گوشه تاریک اطاق
dim	تاریک تیره کردن
It's too dark.	آن خیلی تاریک است.
anode dark space	فضای تاریک اند
astronomical twilight	تاریک وروشن نجومی
aphotic stratum	طبقه تاریک اقیانوس
dimmed	تاریک تیره کردن
aston dark space	فضای تاریک استن
aphotic zone	لایه تاریک اقیانوس
aphotic stratum	لایه تاریک اقیانوس
dims	تاریک تیره کردن
gloaming	غروب تاریک و روشن
murkilly	بطور تاریک یا تیره
darken ship	تاریک کردن ناو
dark trace tube	لامپ تصویر تاریک
dark trace screen	صفحه تصویر تاریک
dark line spectrum	طیف خطوط تاریک
the narrow house	خانه تنگ و تاریک
cathode dark space	فضای تاریک کاتد
hittorf dark space	فضای تاریک کاتد
faraday dark space	فضای تاریک فارادی
nautical twilight	تاریک و روشن دریایی
obfuscate	مبهم و تاریک کردن
crookes dark space	فضای تاریک کاتد
pitchy	قیرگون سیاه و تاریک
obfuscation	مبهم و تاریک کردن
crookes dark space	فضای تاریک هیتورف
camera obscura	اطاقک تاریک جعبه عکاسی
tenebrous	تاریک وتیره تاریکی اور
Twilight . In the dusk of the evening .	گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
becloud	با ابر پوشاندن تاریک کردن
hoosegow	زندان
hothouses	زندان
hothouse	زندان
house of correction	زندان
gaol	زندان
tolbooth	زندان
tollbooth	زندان
bridewell	زندان
quod	زندان
qoud	زندان
presidio	زندان
pokey	زندان
slammer	زندان
calaboose	زندان
grates	زندان
prisons	زندان
jail	زندان
gaols	زندان
gaoling	زندان
gaoled	زندان
dungeon	زندان
jails	زندان
prison	زندان
jailing	زندان
grated	زندان
grate	زندان
jailed	زندان
imprisonment	زندان
dungeons	زندان
put in jail	در زندان افکندن
prison breaking	زندان گریزی
prison breaker	زندان گریز
wards	سلول زندان
to break the prison	گریختن از زندان
penology	اداره زندان
ward	سلول زندان
to cage up	در زندان افکندن
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
put in jail	به زندان انداختن
jailbreak	فرار از زندان
to serve time	در زندان بسربردن
cells	زندان انفرادی
cells	زندان تکی
prison camp	زندان صحرایی
prison camps	زندان صحرایی
cell	زندان انفرادی
solitary confinement	زندان انفرادی
sweatbox	زندان مجرد
solitary confinement	زندان مجرد
state prison	زندان دولتی
state prison	زندان ایالتی
lockup	زندان کردن
serve time	در زندان به سر بردن
life sentence	حکم زندان
cell	زندان تکی
jailbreaks	فرار از زندان
lockups	زندان کردن
disprison	از زندان دراوردن
disciplinary barracks	زندان دژبان
disciplinary barracks	زندان انضباطی
bagnio	زندان شرقی
incarcerating	در زندان نهادن
can	زندان کردن
canning	زندان کردن
cans	زندان کردن
imprison	زندان کردن
imprisoning	زندان کردن
imprisons	زندان کردن
incarcerated	در زندان نهادن
confinement facility	تاسیسات زندان
close confinement	زندان انفرادی
incarcerate	در زندان نهادن
incarcerates	در زندان نهادن
confinement	زندان بودن
dunggeon	زندان زیرزمین
from out the prison	از توی زندان
wardens	رئیس زندان
prison	وابسته به زندان
warden	رئیس زندان
disciplinary segregation	زندان انضباطی
prisons	زندان کردن
prisons	وابسته به زندان
prison	زندان کردن
house of d.	زندان موقتی
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
ink	مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
dusk	تیرگی هواهوای تاریک روشن یا گرگ ومیش
inks	مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
breach of prison	جرم فرار از زندان
He was sent to jail.	اورابه زندان انداختند
ward	حیاط محوطه زندان
clink	زندان [اصطلاح روزمره]
jug	زندان [اصطلاح روزمره]
To beak jail .	از زندان فرار کردن
governors	حاکم رئیس زندان