Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
prisoner of war cage
زندان زندانیان جنگی
Other Matches
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
jailers
زندانیان
jailer
زندانیان
gaolers
زندانیان
jailor
زندانیان
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
state prisoners
زندانیان سیاسی
prison camps
اردوگاه زندانیان
prisoners of state
زندانیان سیاسی
prison camp
اردوگاه زندانیان
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
work camp
محل کار زندانیان
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
work farm
اردوی کار اجباری زندانیان
patrol wagon
ماشین مخصوص حمل زندانیان
parole
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroled
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
treadmills
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
paroling
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
bridewell
زندان
hothouses
زندان
prisons
زندان
jailing
زندان
jails
زندان
hothouse
زندان
prison
زندان
tollbooth
زندان
tolbooth
زندان
hoosegow
زندان
dungeon
زندان
dungeons
زندان
gaol
زندان
imprisonment
زندان
pokey
زندان
presidio
زندان
grate
زندان
grated
زندان
house of correction
زندان
qoud
زندان
quod
زندان
grates
زندان
calaboose
زندان
slammer
زندان
gaoled
زندان
gaoling
زندان
jail
زندان
jailed
زندان
gaols
زندان
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
confinement facility
تاسیسات زندان
imprisons
زندان کردن
lockup
زندان کردن
to break the prison
گریختن از زندان
lockups
زندان کردن
incarcerate
در زندان نهادن
from out the prison
از توی زندان
imprisoning
زندان کردن
bagnio
زندان شرقی
house of d.
زندان موقتی
wards
سلول زندان
ward
سلول زندان
incarcerated
در زندان نهادن
incarcerates
در زندان نهادن
incarcerating
در زندان نهادن
disciplinary barracks
زندان انضباطی
jailbreaks
فرار از زندان
jailbreak
فرار از زندان
disciplinary barracks
زندان دژبان
disciplinary segregation
زندان انضباطی
disprison
از زندان دراوردن
dunggeon
زندان زیرزمین
to cage up
در زندان افکندن
wardens
رئیس زندان
warden
رئیس زندان
confinement
زندان بودن
close confinement
زندان انفرادی
penology
اداره زندان
canning
زندان کردن
serve time
در زندان به سر بردن
prison camps
زندان صحرایی
state prison
زندان دولتی
sweatbox
زندان مجرد
life sentence
حکم زندان
can
زندان کردن
cells
زندان تکی
solitary confinement
زندان مجرد
solitary confinement
زندان انفرادی
to serve time
در زندان بسربردن
cell
زندان تکی
maximum security prison
زندان فوق امنیتی
cell
زندان انفرادی
cans
زندان کردن
state prison
زندان ایالتی
cells
زندان انفرادی
imprison
زندان کردن
prison
وابسته به زندان
prison
زندان کردن
black holes
زندان تاریک
black hole
زندان تاریک
prison breaker
زندان گریز
prison breaking
زندان گریزی
prisons
وابسته به زندان
prisons
زندان کردن
put in jail
در زندان افکندن
put in jail
به زندان انداختن
prison camp
زندان صحرایی
ward
حیاط محوطه زندان
dungeon
سیاه چال
[در زندان]
oubliette
سیاه چال
[در زندان]
oubliettes
سیاه چال ها
[در زندان]
bastille
زندان عمومی سابق در
wards
حیاط محوطه زندان
breach of prison
جرم فرار از زندان
governors
حاکم رئیس زندان
governor
حاکم رئیس زندان
dungeons
سیاه چال ها
[در زندان]
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
To beak jail .
از زندان فرار کردن
clink
زندان
[اصطلاح روزمره]
jug
زندان
[اصطلاح روزمره]
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
marshall
مارشال رئیس زندان
recommit
دوباره زندان کردن
He was sent to jail.
اورابه زندان انداختند
coop
اغل گوسفند زندان
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
prison psychosis
روان پریشی زندان
extra good time
وقت معافیت از زندان
extra good time
معافی مشروط از زندان
diversion
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
send up
<idiom>
حکم به زندان انداختن کسی
diversion law
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
prison bird
کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiaries
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc
کسیکه زندان خانه اوشده است
oubiette
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
martin
جنگی
tactical
جنگی
dogfights
سگ جنگی
dogfight
سگ جنگی
tactically
جنگی
scrapper
جنگی
warlike
جنگی
service
جنگی
fighting
جنگی
serviced
جنگی
bristly
جنگی
battle line
خط جنگی
martial
جنگی
game cock
خروس جنگی
war crime
جنایات جنگی
dry run
تمرین جنگی
lived
فشنگ جنگی
gamecock
خروس جنگی
war vessel
کشتی جنگی
hard head
شاخ جنگی
war ship
کشتی جنگی
warfare economy
اقتصاد جنگی
war state
دولت جنگی
game fowl
خروس جنگی
war strenght
استعداد جنگی
warlike preparations
تدارکات جنگی
tactical march
حرکت جنگی
war crimes
جنایات جنگی
war cry
فریاد جنگی
war material
وسایل جنگی
war plan
طرح جنگی
live
فشنگ جنگی
war plan
نقشه جنگی
war reserves
ذخایر جنگی
enginery
اسباب جنگی
live
تیراندازی جنگی
dry run
عملیات جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com