Dictiornary-Farsi | زنده بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (15 milliseconds)

English	Persian
live	زنده بودن
lived	زنده بودن
to see the sun	زنده بودن


Search result with all words

outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
outliving	بیشتر زنده بودن از
live on	بازهم زنده بودن
overlive	بیشتر زنده بودن از
presumption of survivorship	فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
above ground	زنده
living	زنده
quick	زنده
vivid	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
liveliest	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
vivific	زنده
viviparous	زنده زا
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
livelier	زنده
alacritous	زنده
live bearing	زنده زا
lively	زنده
live	زنده
fresh	زنده
live	:زنده
lived	:زنده
animates	زنده
coiner	زنده
lived	زنده
animate	زنده
skylarker	زنده دل
dapper	زنده دل
alive	زنده
biotic	زنده
fresh-	زنده
freshest	زنده
dashing	زنده دل
biogen	زنده زا
full of life	سر زنده
liven	زنده شدن
wakeful	شب زنده دار
activities	زنده دلی
viable	زنده ماندنی
in vivo	بافت زنده
activity	زنده دلی
resurrect	زنده کردن
gamesome	زنده روح
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
anabiosis	زنده سازی
ground ball	توپ زنده
live ball	توپ زنده
revives	زنده شدن
revived	زنده شدن
night waking	شب زنده داری
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
revive	زنده شدن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
survived <past-p.>	زنده ماندن
survivors	زنده ماندگان
wight	موجود زنده
live	زنده کردن
live wires	سیم زنده
verve	زنده دلی
inter vivos	در میان زنده ها
resurrected	زنده کردن
live wire	سیم زنده
resuscitate	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
survivor	شخص زنده
resuscitated	زنده کردن
lived	زنده کردن
good	توپ زنده
wanener	شب زنده دار
resurrects	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
protoplasm	جرم زنده
quick lime	اهک زنده
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
survive	زنده ماندن
quicklime	اهک زنده
biomass	توده زنده
survived	زنده ماندن
biogenic	زنده زایی
vigilance	شب زنده داری
vivas	زنده باد
viva	زنده باد
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
pernoctation	شب زنده داری
to call back to life	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
quick ening	زنده کننده
call back to life	زنده کردن
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
quick clay	بتن زنده
resurge	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
resusctate	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
reviviscence	زنده سازی
to bring to life	زنده کردن
protoplast	واحدجرم زنده
playable	توپ زنده
spiritous	فعال زنده
quickens	زنده شدن
quickens	زنده کردن
living organisms	موجودات زنده
wakes	شب زنده داری
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
live steam	بخار زنده
wake	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
to restor to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
irresuscitable	زنده نشدنی
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
living polymer	بسپار زنده
vivify	زنده کردن
live load	بار زنده
quickened	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quicken	زنده کردن
waked	شب زنده داری
bioderm	لایه زنده
viviparity	زنده زایی
lucubration	شب زنده داری
long live	زنده باد
long little	زنده باد
living soil	خاک زنده
vive int	زنده باد!
galliard	ادم دل زنده و شاداب
biogenic	موجد موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
night owls	ادم شب زنده دار
night owl	ادم شب زنده دار
being	موجود زنده شخصیت
combat survival	زنده ماندن در رزم
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
revitalises	باز زنده ساختن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
To bury blive.	زنده بگور کردن
revitalising	باز زنده ساختن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
wakes	شب زنده داری کردن
revitalised	باز زنده ساختن
lump lime	کلوخ اهک زنده
revitalizing	باز زنده ساختن
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revitalizes	باز زنده ساختن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
viviparous	جانور زنده زا ولود
revitalized	باز زنده ساختن
live load reduction	کاستن از بار زنده
revitalize	باز زنده ساختن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
waked	شب زنده داری کردن
necrosis	مردن نسوج زنده
live down	باخاطرات زنده ماندن
revenant	ادم زنده شده
haleness	سلامت زنده دلی
up with peacel	زنده باد صلح
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
photobiotic	زنده بواسطه نور
wake	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
outnumbered	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن