Dictiornary-Farsi | زنده بگور کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (28 milliseconds)

English	Persian
To bury blive.	زنده بگور کردن


Other Matches

to commit to the grave	بگور سپردن
To pass away with ones wish unfulfI'lled .	آرزویی را بگور بردن
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
call back to life	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
live	زنده کردن
lived	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
vivify	زنده کردن
resusctate	زنده کردن
quicken	زنده کردن
quickened	زنده کردن
quickens	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
restore to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
waked	شب زنده داری کردن
wakes	شب زنده داری کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
wake	شب زنده داری کردن
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
raises	بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise	بنا کردن زنده کردن برانگیختن
lucubrate	شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
maieutics	فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
vitalize	زنده کردن تحریک کردن
vivific	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
dashing	زنده دل
full of life	سر زنده
livelier	زنده
liveliest	زنده
dapper	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
alacritous	زنده
viviparous	زنده زا
quickest	زنده
quicker	زنده
above ground	زنده
genial <adj.>	دل زنده
live bearing	زنده زا
biogen	زنده زا
living	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
skylarker	زنده دل
freshest	زنده
lively	زنده
animate	زنده
live	:زنده
live	زنده
biotic	زنده
lighthearted	زنده دل
life full	سر زنده
lived	:زنده
alive	زنده
vivid	زنده
lived	زنده
animates	زنده
quick	زنده
fresh-	زنده
coiner	زنده
fresh	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
survived	زنده ماندن
resurge	زنده شدن
survive	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
to see the sun	زنده بودن
live load	بار زنده
live steam	بخار زنده
spiritous	فعال زنده
wake	شب زنده داری
quicken	زنده شدن
quicklime	اهک زنده
living soil	خاک زنده
living polymer	بسپار زنده
viviparity	زنده زایی
living organisms	موجودات زنده
surviving	زنده ماندن
survivors	زنده ماندگان
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
quickened	زنده شدن
macroconsumer	زنده خوار
anabiosis	زنده سازی
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
wakes	شب زنده داری
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
biogenic	زنده زایی
reviviscence	زنده سازی
biophage	زنده خوار
pernoctation	شب زنده داری
biomass	توده زنده
waked	شب زنده داری
biopsy	زنده بینی
live wire	سیم زنده
live wires	سیم زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
resuscitator	زنده کننده
activity	زنده دلی
protoplast	واحدجرم زنده
wakeful	شب زنده دار
activities	زنده دلی
protoplasm	جرم زنده
bioderm	لایه زنده
liven	زنده شدن
vive int	زنده باد!
wight	موجود زنده
night waking	شب زنده داری
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
wakefulness	شب زنده داری
lucubration	شب زنده داری
verve	زنده دلی
in vivo	بافت زنده
wanener	شب زنده دار
viable	زنده ماندنی
restoration to life	زنده سازی
survived <past-p.>	زنده ماندن
vigils	شب زنده داری
lived	زنده بودن
inter vivos	در میان زنده ها
live	زنده بودن
spirituelle	بشاش سر زنده
calcined lime	اهک زنده
good	توپ زنده
playable	توپ زنده
vigilance	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
revive	زنده شدن
ground ball	توپ زنده
revived	زنده شدن
long little	زنده باد
quick ening	زنده کننده
long live	زنده باد
gamesome	زنده روح
quick clay	بتن زنده
revives	زنده شدن
quick lime	اهک زنده
live ball	توپ زنده
quickens	زنده شدن
survivor	شخص زنده
revitalizes	باز زنده ساختن
haleness	سلامت زنده دلی
vitality	انرژی و زنده دلی
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
up with peacel	زنده باد صلح
revitalising	باز زنده ساختن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
biomass pyramid	هرم توده زنده
combat survival	زنده ماندن در رزم
overlive	بیشتر زنده بودن از
night owl	ادم شب زنده دار
necrosis	مردن نسوج زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revenant	ادم زنده شده
outliving	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
revitalized	باز زنده ساختن
outlived	بیشتر زنده بودن از
night owls	ادم شب زنده دار
revitalised	باز زنده ساختن
being	موجود زنده شخصیت
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
outlive	بیشتر زنده بودن از
revitalizing	باز زنده ساختن
photobiotic	زنده بواسطه نور
live down	باخاطرات زنده ماندن
viviparous	جانور زنده زا ولود
live on	بازهم زنده بودن
revitalises	باز زنده ساختن
live load reduction	کاستن از بار زنده
revitalize	باز زنده ساختن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
biogenic	موجد موجود زنده
lump lime	کلوخ اهک زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی