Dictiornary-Farsi | زنده سازی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
anabiosis	زنده سازی
restoration to life	زنده سازی
reviviscence	زنده سازی


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
rectification	یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
calculating	دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials	وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
ordnance plant	کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger	الت کنگره سازی یادندانه سازی
pre-treatment	عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address	سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
frustrations	خنثی سازی محروم سازی
irritancy	پوچ سازی باطل سازی
subjugation	مقهور سازی مطیع سازی
frustration	خنثی سازی محروم سازی
ouster	بی بهره سازی محروم سازی
formularization	کوتاه سازی ضابطه سازی
imagery	مجسمه سازی شبیه سازی
quicker	زنده
freshest	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
skylarker	زنده دل
lively	زنده
alacritous	زنده
animates	زنده
quickest	زنده
animate	زنده
quick	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
above ground	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
living	زنده
live bearing	زنده زا
lighthearted	زنده دل
viviparous	زنده زا
alive	زنده
vivific	زنده
biotic	زنده
live	زنده
live	:زنده
lived	:زنده
full of life	سر زنده
coiner	زنده
lived	زنده
biogen	زنده زا
plaster of Paris	گچ زنده
dashing	زنده دل
liveliest	زنده
livelier	زنده
life full	سر زنده
dapper	زنده دل
vivid	زنده
erasable	1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
vive int	زنده باد!
resusctate	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
resurge	زنده شدن
restore to life	زنده کردن
survivors	زنده ماندگان
resuscitated	زنده کردن
wakefulness	شب زنده داری
resuscitating	زنده کردن
night waking	شب زنده داری
vivify	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
liven	زنده شدن
viable	زنده ماندنی
verve	زنده دلی
resurrect	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
good	توپ زنده
wakes	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
surviving	زنده ماندن
vigil	شب زنده داری
survived	زنده ماندن
survive	زنده ماندن
to see the sun	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
vigils	شب زنده داری
spiritous	فعال زنده
wakeful	شب زنده دار
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
calcined lime	اهک زنده
in vivo	بافت زنده
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
inter vivos	در میان زنده ها
biomass	توده زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
call back to life	زنده کردن
live ball	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
gamesome	زنده روح
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
protoplasm	جرم زنده
lived	زنده کردن
live	زنده کردن
live	زنده بودن
biogenic	زنده زایی
bioderm	لایه زنده
live load	بار زنده
activities	زنده دلی
vivas	زنده باد
viva	زنده باد
pernoctation	شب زنده داری
playable	توپ زنده
protoplast	واحدجرم زنده
vigilance	شب زنده داری
quick clay	بتن زنده
quick ening	زنده کننده
living environment	محیط زنده
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
lived	زنده بودن
live steam	بخار زنده
liveliness	زنده دلی
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
living soil	خاک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
lucubration	شب زنده داری
survives	زنده ماندن
quick lime	اهک زنده
live wires	سیم زنده
revive	زنده شدن
quickens	زنده شدن
wight	موجود زنده
revives	زنده شدن
quicken	زنده کردن
quickens	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quicken	زنده شدن
live wire	سیم زنده
revived	زنده شدن
viviparity	زنده زایی
wanener	شب زنده دار
quicklime	اهک زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
saves	ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save	ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved	ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
symmetrical compression	سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
organism	ترکیب موجود زنده
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
To bury blive.	زنده بگور کردن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
live load reduction	کاستن از بار زنده
combat survival	زنده ماندن در رزم
live on	بازهم زنده بودن
night owl	ادم شب زنده دار
vitality	انرژی و زنده دلی
night owls	ادم شب زنده دار
being	موجود زنده شخصیت
organisms	ترکیب موجود زنده
live down	باخاطرات زنده ماندن
overlive	بیشتر زنده بودن از
revenant	ادم زنده شده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
haleness	سلامت زنده دلی
revitalises	باز زنده ساختن
photobiotic	زنده بواسطه نور
revitalising	باز زنده ساختن
revitalizing	باز زنده ساختن
revitalizes	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
lump lime	کلوخ اهک زنده
necrosis	مردن نسوج زنده
outliving	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
revitalised	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
viviparous	جانور زنده زا ولود
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
biogenic	موجد موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
wake	شب زنده داری کردن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
up with peacel	زنده باد صلح
waked	شب زنده داری کردن