Dictiornary-Farsi | زنده شکافی تشریح جانور زنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده


Other Matches

vivisector	تشریح کننده جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
viviparous	جانور زنده زا ولود
zootomy	جانور شکافی
animates	زنده
animate	زنده
dapper	زنده دل
genial <adj.>	دل زنده
alive	زنده
living	زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
dashing	زنده دل
live bearing	زنده زا
quick	زنده
quicker	زنده
biotic	زنده
live	:زنده
biogen	زنده زا
coiner	زنده
above ground	زنده
lived	زنده
lived	:زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
alacritous	زنده
full of life	سر زنده
live	زنده
quickest	زنده
skylarker	زنده دل
plaster of Paris	گچ زنده
vivific	زنده
freshest	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
vivid	زنده
lively <adj.>	دل زنده
fresh	زنده
lively	زنده
liveliest	زنده
livelier	زنده
fresh-	زنده
viviparous	زنده زا
revived	زنده شدن
revives	زنده شدن
survived <past-p.>	زنده ماندن
quicken	زنده کردن
revive	زنده شدن
anabiosis	زنده سازی
protoplast	واحدجرم زنده
bioderm	لایه زنده
wakes	شب زنده داری
liven	زنده شدن
biogenic	زنده زایی
surviving	زنده ماندن
quicken	زنده شدن
wakefulness	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
activity	زنده دلی
activities	زنده دلی
viable	زنده ماندنی
wake	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
verve	زنده دلی
vigils	شب زنده داری
survivor	شخص زنده
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
quickens	زنده شدن
quicklime	اهک زنده
night waking	شب زنده داری
good	توپ زنده
biomass	توده زنده
long live	زنده باد
restoration to life	زنده سازی
quick lime	اهک زنده
quick ening	زنده کننده
quick clay	بتن زنده
playable	توپ زنده
pernoctation	شب زنده داری
live wire	سیم زنده
live wires	سیم زنده
lucubration	شب زنده داری
long little	زنده باد
restore to life	زنده کردن
resurge	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
viviparity	زنده زایی
vive int	زنده باد!
to see the sun	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
wanener	شب زنده دار
wight	موجود زنده
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
living soil	خاک زنده
living polymer	بسپار زنده
living organisms	موجودات زنده
ground ball	توپ زنده
gamesome	زنده روح
spiritous	فعال زنده
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
live ball	توپ زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
live steam	بخار زنده
live load	بار زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
in vivo	بافت زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
biophage	زنده خوار
vigilance	شب زنده داری
viva	زنده باد
vivify	زنده کردن
vivas	زنده باد
resurrected	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
lived	زنده کردن
lived	زنده بودن
resuscitate	زنده کردن
live	زنده کردن
live	زنده بودن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
survivors	زنده ماندگان
resurrecting	زنده کردن
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
protoplasm	جرم زنده
survives	زنده ماندن
wakeful	شب زنده دار
resurrects	زنده کردن
revitalising	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
revitalize	باز زنده ساختن
revitalises	باز زنده ساختن
outliving	بیشتر زنده بودن از
organisms	ترکیب موجود زنده
haleness	سلامت زنده دلی
combat survival	زنده ماندن در رزم
biomass pyramid	هرم توده زنده
night owls	ادم شب زنده دار
biogenic	موجد موجود زنده
night owl	ادم شب زنده دار
revitalised	باز زنده ساختن
vitality	انرژی و زنده دلی
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
wakes	شب زنده داری کردن
revitalizes	باز زنده ساختن
waked	شب زنده داری کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
To bury blive.	زنده بگور کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
necrosis	مردن نسوج زنده
overlive	بیشتر زنده بودن از
photobiotic	زنده بواسطه نور
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revenant	ادم زنده شده
organism	ترکیب موجود زنده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
lump lime	کلوخ اهک زنده
revitalizing	باز زنده ساختن
wake	شب زنده داری کردن
being	موجود زنده شخصیت
outlives	بیشتر زنده بودن از
up with peacel	زنده باد صلح
outlived	بیشتر زنده بودن از
live load reduction	کاستن از بار زنده
outlive	بیشتر زنده بودن از
live on	بازهم زنده بودن
live down	باخاطرات زنده ماندن
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
zombie	انسان زنده شد ادم احمق