Dictiornary-Farsi | زنده ماندنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
viable	زنده ماندنی


Other Matches

vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
fixed	ماندنی
lasting	ماندنی
viable	ماندنی
permanent error	خطای ماندنی
fixed	ماندنی مقطوع
permanent	پایدار ماندنی
permanent	دائمی ماندنی
to be in residence	مقیم یا ماندنی بودن
viable	زیست پذیر ماندنی
a red letter day	روز مهم و به یاد ماندنی
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
plaster of Paris	گچ زنده
biotic	زنده
life full	سر زنده
quickest	زنده
quick	زنده
quicker	زنده
alacritous	زنده
skylarker	زنده دل
living	زنده
full of life	سر زنده
vivific	زنده
animate	زنده
animates	زنده
lively	زنده
liveliest	زنده
above ground	زنده
livelier	زنده
viviparous	زنده زا
vivid	زنده
lighthearted	زنده دل
live	:زنده
live bearing	زنده زا
cheerful <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
biogen	زنده زا
freshest	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
live	زنده
coiner	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
dapper	زنده دل
dashing	زنده دل
alive	زنده
lived	:زنده
lived	زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
in vivo	بافت زنده
live load	بار زنده
inter vivos	در میان زنده ها
live ball	توپ زنده
biomass	توده زنده
biophage	زنده خوار
macroconsumer	زنده خوار
biopsy	زنده بینی
calcined lime	اهک زنده
call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
irresuscitable	زنده نشدنی
quickened	زنده کردن
gamesome	زنده روح
ground ball	توپ زنده
biogenic	زنده زایی
live steam	بخار زنده
wanener	شب زنده دار
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
to restor to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
vive int	زنده باد!
vivify	زنده کردن
viviparity	زنده زایی
wight	موجود زنده
live wire	سیم زنده
live wires	سیم زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
living soil	خاک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
lucubration	شب زنده داری
pernoctation	شب زنده داری
playable	توپ زنده
protoplast	واحدجرم زنده
quick clay	بتن زنده
quick ening	زنده کننده
quick lime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
resurge	زنده شدن
quicken	زنده کردن
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
waked	شب زنده داری
resuscitates	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
wakes	شب زنده داری
vigilance	شب زنده داری
good	توپ زنده
quicklime	اهک زنده
resurrected	زنده کردن
quicken	زنده شدن
revives	زنده شدن
revived	زنده شدن
revive	زنده شدن
liven	زنده شدن
quickened	زنده شدن
surviving	زنده ماندن
quickens	زنده کردن
quickens	زنده شدن
survives	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
survive	زنده ماندن
resurrects	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
verve	زنده دلی
viva	زنده باد
protoplasm	جرم زنده
wakeful	شب زنده دار
live	زنده کردن
lived	زنده کردن
lived	زنده بودن
anabiosis	زنده سازی
live	زنده بودن
bioderm	لایه زنده
vivas	زنده باد
survivors	زنده ماندگان
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
activities	زنده دلی
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
outliving	بیشتر زنده بودن از
revenant	ادم زنده شده
revitalized	باز زنده ساختن
outlived	بیشتر زنده بودن از
outlive	بیشتر زنده بودن از
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
revitalizes	باز زنده ساختن
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
being	موجود زنده شخصیت
revitalize	باز زنده ساختن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
revitalises	باز زنده ساختن
revitalised	باز زنده ساختن
viviparous	جانور زنده زا ولود
up with peacel	زنده باد صلح
revitalising	باز زنده ساختن
night owls	ادم شب زنده دار
To bury blive.	زنده بگور کردن
outlives	بیشتر زنده بودن از
revitalizing	باز زنده ساختن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
night owl	ادم شب زنده دار
we are still above ground	هنوز زنده ایم
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
necrosis	مردن نسوج زنده
haleness	سلامت زنده دلی
waked	شب زنده داری کردن
organisms	ترکیب موجود زنده
live down	باخاطرات زنده ماندن
lump lime	کلوخ اهک زنده
organism	ترکیب موجود زنده
wake	شب زنده داری کردن
live load reduction	کاستن از بار زنده
combat survival	زنده ماندن در رزم
vitality	انرژی و زنده دلی
live on	بازهم زنده بودن
biogenic	موجد موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
wakes	شب زنده داری کردن
photobiotic	زنده بواسطه نور
overlive	بیشتر زنده بودن از
galliard	ادم دل زنده و شاداب
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
vivisector	تشریح کننده جانور زنده