Dictiornary-Farsi | زندگی بخور و نمیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bare subsistence	زندگی بخور و نمیر


Other Matches

live from hand to mouth <idiom>	پول بخور نمیر داشتن
To keep body and soul together.	زندگی بخور ونمیری داشتن
pastile	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastil	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastilles	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastille	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
never dying	نمیر
it is impossible to live there	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
fuming	بخور
fumigation	بخور
fume	بخور
fumes	بخور
fumed	بخور
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
incenses	بخور دادن به
incensed	بخور دادن به
incense	بخور دادن به
incensing	بخور دادن به
thurification	بخور سوزی
valuable <adj.>	به درد بخور
thurible	بخور سوز
practicable <adj.>	به درد بخور
appropriate [for an occasion] <adj.>	به درد بخور
utilitarian [useful] <adj.>	به درد بخور
vapour	بخور دادن
beneficial <adj.>	به درد بخور
expedient <adj.>	به درد بخور
advantageous <adj.>	به درد بخور
helpful <adj.>	به درد بخور
serviceable <adj.>	به درد بخور
useful <adj.>	به درد بخور
utile [archaic] [useful] <adj.>	به درد بخور
handy [useful] <adj.>	به درد بخور
suitable <adj.>	به درد بخور
purposeful <adj.>	به درد بخور
purposive <adj.>	به درد بخور
adjuvant <adj.>	به درد بخور
administrable <adj.>	به درد بخور
assistant <adj.>	به درد بخور
aerator	دستگاه بخور
auxiliary <adj.>	به درد بخور
helping <adj.>	به درد بخور
applicatory <adj.>	به درد بخور
handy <adj.>	به درد بخور
fumigator	بخور دهنده
convenient <adj.>	به درد بخور
functional <adj.>	به درد بخور
practical <adj.>	به درد بخور
proper <adj.>	به درد بخور
purpose-built <adj.>	به درد بخور
incenses	سوزاندن بخور خوشبو
incensed	سوزاندن بخور خوشبو
incense	سوزاندن بخور خوشبو
incensing	سوزاندن بخور خوشبو
Swear to tell the truth .	قسم بخور که راست بگویی
Eat the damned thing!	زود باش زهرمارکن ( بخور) !
incensation	عمل بخور دادن با تبخیر
keep the wolf from the door <idiom>	نان بخور و نمیری گیر آوردن
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
lead a dog's life <idiom>	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
amphetamines	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Eat shit ! <idiom>	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Eat my shorts! [American E] <idiom>	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
living	زندگی
lives	زندگی
eau de vie	اب زندگی
life	زندگی
vivification	زندگی
togetherness	زندگی با هم
habitancy	زندگی
wile a	در زندگی
existence	زندگی
habitance	زندگی
vita	زندگی
lifeline	خط زندگی
lifelines	خط زندگی
existences	زندگی
lives of great men	زندگی
monkery	زندگی راهبی
ever lasting life	زندگی جاویدان
social life	زندگی اجتماعی
public life	زندگی سیاسی
public life	زندگی در سیاست
animality	زندگی جانوران
pied-a-terre	جای زندگی
rurality	زندگی روستایی
married life	زندگی زناشویی
pieds-a-terre	جای زندگی
azoic	تهی از زندگی
evening of life	شام زندگی
concubinage	زندگی بطورصیغه
facts of life <idiom>	حقایق زندگی
renascence	زندگی مجدد
standards of living	استاندارد زندگی
soldiering	زندگی سربازی
country life	زندگی روشنایی
easy circumstances	زندگی راحت
life of Riley <idiom>	زندگی بی دغدغه
redivivus	زندگی نویافته
eremitic life	زندگی زاهدانه
eremitism	زندگی زاهدانه
monandry	زندگی با یک شوهر
Shame on you !	تف بر این زندگی
parasitism	زندگی طفیلی
(the) high life <idiom>	زندگی تجملاتی
lifestyles	شیوهی زندگی
lifeway	طرز زندگی
life sustenance	گذران زندگی
life style	سبک زندگی
sequestered life	زندگی مجرد
uterine life	زندگی زهدانی
life motto	شعار زندگی
sentience	زندگی فکری
life instinct	غریزه زندگی
planetary life	زندگی دربدر
single life	زندگی مجردی
living expenses	هزینه زندگی
living cost	هزینه زندگی
living area	منطقه زندگی
liveable	قابل زندگی
taedium vitae	بیزاری از زندگی
live forever	زندگی ابدی
livable	قابل زندگی
temporal life	زندگی موقت
life history	تاریخچه زندگی
life experiences	تجارب زندگی
incertitude	ناپایداری زندگی
scheme of life	نقشه زندگی
joie de vivre	نشاط زندگی
scheme of life	رویه زندگی
hutment	زندگی در کلبه
he lives on air	زندگی میکند
lifestyle	شیوهی زندگی
happy life	زندگی باخوشدل
intravital	در زمان زندگی
intravitam	در زمان زندگی
life cycle	دوره زندگی
life chance	مجال زندگی
vital energy	نیروی زندگی
living standard	سطح زندگی
level of living	سطح زندگی
vitalize	زندگی دادن
marriage life	زندگی زناشویی
living death	زندگی مرگبار
a life full of incidents	زندگی پر رویداد
enlivening	زندگی بخشیدن
enlivens	زندگی بخشیدن
life expectancy	امید زندگی
life expectancy	امید به زندگی
life expectancies	امید زندگی
life expectancies	امید به زندگی
standards of living	معیار زندگی
happy life	زندگی اسوده
enliven	زندگی بخشیدن
lifeless	عاری از زندگی
life-cycles	چرخه زندگی
life-cycle	چرخه زندگی
vital	وابسته به زندگی
standards of living	سطح زندگی
cost of living	هزینه زندگی
symbiosis	زندگی تعاونی
going	مشی زندگی
fireside	زندگی خانگی
firesides	زندگی خانگی
standard of living	معیار زندگی
standard of living	استاندارد زندگی
standard of living	سطح زندگی
bane	مخرب زندگی
habits	زندگی کردن
afterlife	زندگی پس از مرگ
domiciled [law] [politics] <adj.>	محل زندگی
enlivened	زندگی بخشیدن
tribalism	زندگی ایلیاتی
modus vivendi	روش زندگی
dwelt	زندگی کرد
life	دوران زندگی
habit	زندگی کردن
lifetimes	دوره زندگی
animate	زندگی بخشیدن
resident <adj.>	محل زندگی
livers	زندگی کننده
liver	زندگی کننده
lifetime	مدت زندگی
animates	زندگی بخشیدن
lifetime	دوره زندگی
lifetimes	مدت زندگی
vegetation	زندگی گیاهی
careering	دوره زندگی
biographies	تاریخچه زندگی
larks	روش زندگی
careered	دوره زندگی
career	دوره زندگی
biography	تاریخچه زندگی
lark	روش زندگی
cohabitation	زندگی باهم
lifelike	زندگی مانند
life of privation	زندگی در سختی
life insurance	بیمه زندگی
careers	دوره زندگی