Dictiornary-Farsi | زندگی عادی داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
settle down <idiom>	زندگی عادی داشتن


Other Matches

lead a dog's life <idiom>	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
school of hard knocks <idiom>	تجربه عادی از زندگی
To lead a dissolute life .	زندگی فاسدی داشتن
life of Riley <idiom>	زندگی آسوده داشتن.
to lead a modest life	زندگی متوسطی داشتن
To lead an easy life .	زندگی ساده ای داشتن
To lead a loose life .	زندگی و ولی داشتن
To keep body and soul together.	زندگی بخور ونمیری داشتن
in clover <idiom>	زندگی خوشآیند وساده داشتن
To lead an idle life .	زندگی عاطل وباطلی داشتن
on easy street <idiom>	پول کافی برای زندگی راحت داشتن
routinize	عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
landscape carpet	فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
hypermnesia	ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
it is impossible to live there	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
longer	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
hope	انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes	انتظار داشتن ارزو داشتن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest	مقصود داشتن هدف داشتن
hoping	انتظار داشتن ارزو داشتن
cost	قیمت داشتن ارزش داشتن
meaner	مقصود داشتن هدف داشتن
proffer	تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering	تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers	تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors	بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred	بیم داشتن از ترس داشتن از
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped	انتظار داشتن ارزو داشتن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring	بیم داشتن از ترس داشتن از
mean	مقصود داشتن هدف داشتن
differing	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered	تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
private	عادی
regulars	عادی
regular	عادی
routines	عادی
groovy	عادی
normal	عادی
gen	عادی
uncritically	عادی
customary	عادی
uncritical	عادی
unexceptional	عادی
routine	عادی
run-of-the-mill	عادی
run of the mill	عادی
naked	عادی
commonest	عادی
habitual	عادی
common	عادی
wonted	عادی
ordinary	عادی
commoners	عادی
privates	عادی
routinely	عادی
deed under private signature	سند عادی
ordinary shares	سهام عادی
queerer	غیر عادی
routines	طریقه عادی
private document	سند عادی
common whipping	بست عادی
common stocks	سهام عادی
common stock	سهام عادی
usual	عادی مرسوم
common foul	خطای عادی
supranormal <adj.>	فوق عادی
macro	بطورغیر عادی
natural	دیوانه عادی
deed under private	سند عادی
deed under private seal	سند عادی
off the beaten track <idiom>	غیر عادی
routines	کار عادی
unwashed	جزومردم عادی
normality	عادی بودن
common block	قرقره عادی
matter of course	چیز عادی
average revenue	قیمت عادی
addicts	عادی کردن
average conditions	شرایط عادی
queer	غیر عادی
addict	عادی کردن
queerest	غیر عادی
normal	عادی معمولی
consuetudinary	عادی معمول
routines	امر عادی
eupnoea	تنفس عادی
abnormous	غیر عادی
normality	حالت عادی
matten of course	جیز عادی
eccentrics	غیر عادی
abnormal	غیر عادی
routine message	پیام عادی
ornary	عادی معمولی
private decument	سند عادی
private decument	عقد عادی
procedure message	پیام عادی
normalization	عادی شدن
workaday	معمولی عادی
rucks	مردم عادی
the common run of men	مردمان عادی
the inevitable	چیزهای عادی
routinely	کار عادی
nutcases	غیر عادی
nutcase	غیر عادی
commons	مردم عادی
routinely	امر عادی
ruck	مردم عادی
norm	روش عادی
wear and tear	فرسودگی عادی
uncommonly	غیر عادی
uncommon	غیر عادی
routine	امر عادی
habitual way of doing anything	راه عادی
regular price	قیمت عادی
eccentric	غیر عادی
habitualness	عادی بودن
routine	کار عادی
routine	طریقه عادی
preternatural	غیر عادی
norms	روش عادی
in the course of nature	بطریق عادی
in the a way	بطریق عادی
general creditor	طلبکار عادی
rife	فراوان عادی
typical <adj.>	بافت عادی
oneself	در حال عادی
normal form	صورت عادی
ordinary income	درامد عادی
commonly	بطور عادی
normally	بطور عادی
onery	عادی معمولی
customarily	بطور عادی
one's self	در حال عادی
naturals	دیوانه عادی
normal maintenance	محافظت عادی
abnormally	غیر عادی
normal voltage	ولتاژ عادی
normal termination	پایان عادی
normal price	قیمت عادی
normal profit	سود عادی
normal exit	درروی عادی
ordinary passport	پاسپورت عادی
nominal price	قیمت عادی
overage	سن عادی را گذرانده
unwonted	غیر عادی
anomalous	غیر عادی
normal good	کالای عادی
inevitability	امر عادی
normal range	محدوده عادی
subnormal	مادون عادی
supernormal	فوق عادی
ordinary share	سهام عادی
ordinary shareholder	سهامدار عادی
routinely	طریقه عادی
nonsingular matrix	ماتریس عادی
ornery	عادی معمولی
the rank and file	توده مردم عادی
routine	روزمره کار عادی
catch one's breath <idiom>	نفسهای عادی کشیدن
routines	جریان عادی و دایمی
routine	جریان عادی و دایمی
ferial	وابسته بروزهای عادی
routine work	کار تکراری عادی
routines	روزمره کار عادی
extraordinary ray	پرتو غیر عادی
outsize	اندازه متفاوت با عادی
Fantastic architecture	معماری غیر عادی
routinely	روزمره کار عادی
stocked	عادی ازلحاظ مدل
stock	عادی ازلحاظ مدل
gigantism	رشد غیر عادی
one for the books <idiom>	چیز غیر عادی
ordinary life insurance	بیمه عمر عادی
abnormal end	خاتمه غیر عادی
chores	کارهای عادی و روزمره
prodigy	چیز غیر عادی
chore	کارهای عادی و روزمره
anomalous curve	منحنی غیر عادی
eccentric	غیر عادی غریب
eccentrics	غیر عادی غریب
rayleigh scattering	تفرق عادی تابشها
averaged	درجه عادی میانگین
oblique	طرح حرف عادی کج
averaging	درجه عادی میانگین