Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
sentience
زندگی فکری
Other Matches
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
intellectual
فکری
intellectuals
فکری
braininess
فکری
excogitative
فکری
inconsiderateness
بی فکری
mental
فکری
notional
فکری
incogitance
بی فکری
irreflection
بی فکری
conceptual
فکری
reflectional
فکری
cerebral
فکری
incogitancy
بی فکری
fanaticism
کوته فکری
indoctrination
تلقین فکری
reflective
فکری بازتابی
intellectual capital
سرمایه فکری
obsessions
وسواس فکری
caprices
تمایل فکری
visualization
تجسم فکری
enlightenment
روشن فکری
provincialism
کوته فکری
obsession
وسواس فکری
notion
ادراک فکری
notions
ادراک فکری
caprice
تمایل فکری
brain work
کار فکری
perspectives
جنبه فکری
perspective
جنبه فکری
head work
کار فکری
heartsease
اسایش فکری
ideational shield
سپر فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
captivity
گفتاری فکری
ideological war
جنگ فکری
infantilism of thought
کوته فکری
insularism
کوته فکری
mechanical
غیر فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
mental work
کار فکری
prudery
کوته فکری
perspicuity
روش فکری
provinciality
کوته فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
absolute
آزاد از قیود فکری
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
that is a good idea
خوب فکری است
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
habiliment
جامه استعداد فکری
equanimity
تعادل فکری انصاف
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
moron
فرد فاقد رشد فکری
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
morons
فرد فاقد رشد فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
evolutionism
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
egalitaire
روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
dialectic
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
objectivism
روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
ideologies
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideology
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
commitment board
هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
ideology
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
dogmatism
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
conservatism
عقیده معتقدین به حفظ وضع موجود روش فکری احزاب " توری " درانگلستان که محتوای عقایدشان محافظه کارانه بوده است
internationalism
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
controvrsism
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
whiggism
روش فکری منتسب به حزب "ویگ " که در واقع حزب لیبرال و ازادیخواه انگلستان بود
vivification
زندگی
habitancy
زندگی
habitance
زندگی
lives of great men
زندگی
vita
زندگی
existence
زندگی
living
زندگی
existences
زندگی
wile a
در زندگی
lifeline
خط زندگی
lives
زندگی
life
زندگی
togetherness
زندگی با هم
lifelines
خط زندگی
eau de vie
اب زندگی
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
live forever
زندگی ابدی
livable
قابل زندگی
modus vivendi
روش زندگی
life of privation
زندگی در سختی
living expenses
هزینه زندگی
living death
زندگی مرگبار
(the) high life
<idiom>
زندگی تجملاتی
living cost
هزینه زندگی
public life
زندگی سیاسی
public life
زندگی در سیاست
country life
زندگی روشنایی
taedium vitae
بیزاری از زندگی
lifetimes
مدت زندگی
easy circumstances
زندگی راحت
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
محل زندگی
resident
<adj.>
محل زندگی
living area
منطقه زندگی
concubinage
زندگی بطورصیغه
planetary life
زندگی دربدر
liveable
قابل زندگی
dwelt
زندگی کرد
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
eremitic life
زندگی زاهدانه
monandry
زندگی با یک شوهر
habits
زندگی کردن
life cycle
دوره زندگی
life chance
مجال زندگی
incertitude
ناپایداری زندگی
marriage life
زندگی زناشویی
habit
زندگی کردن
lifetimes
دوره زندگی
living standard
سطح زندگی
level of living
سطح زندگی
married life
زندگی زناشویی
lifetime
دوره زندگی
lifetime
مدت زندگی
lifestyle
شیوهی زندگی
intravital
در زمان زندگی
intravitam
در زمان زندگی
hutment
زندگی در کلبه
lifestyles
شیوهی زندگی
eremitism
زندگی زاهدانه
lifeway
طرز زندگی
evening of life
شام زندگی
ever lasting life
زندگی جاویدان
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
life sustenance
گذران زندگی
life instinct
غریزه زندگی
parasitism
زندگی طفیلی
life style
سبک زندگی
life motto
شعار زندگی
joie de vivre
نشاط زندگی
life history
تاریخچه زندگی
life experiences
تجارب زندگی
happy life
زندگی اسوده
happy life
زندگی باخوشدل
he lives on air
زندگی میکند
monkery
زندگی راهبی
enlivened
زندگی بخشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com