English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
stagnicolous زندگی کننده دراب راکد
Other Matches
lentic زیست کننده در ابهای راکد
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
liver زندگی کننده
livers زندگی کننده
fluviatic زندگی کننده دررودخانه
fluviatile نهری زندگی کننده در رودخانه
camper شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
epizoic زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
resting راکد
dull راکد
dulled راکد
stills راکد
stillest راکد
dulls راکد
still راکد
dullest راکد
duller راکد
dulling راکد
mere اب راکد
merest اب راکد
non moving water اب راکد
amort راکد
stagnant راکد
stiller راکد
inert راکد
latent راکد
standing راکد
racquetball racket راکد
slack water اب راکد
submers دراب فروبردن
liquid capital سرمایه راکد
records depository بایگانی راکد
statgnate راکد شدن
stagnate راکد شدن
stagnating راکد شدن
stagnated راکد شدن
stagnates راکد شدن
still راکد همیشه
dead records بایگانی راکد
morgues بایگانی راکد
dead air هوای راکد
dead file پرونده راکد
dead space فضای راکد
morgue بایگانی راکد
idle money پول راکد
stiller راکد همیشه
stillest راکد همیشه
idle deposit سپرده راکد
stills راکد همیشه
trim موقعیت قایق دراب
trimmest موقعیت قایق دراب
trims موقعیت قایق دراب
wades دراب راه رفتن
emulsions ذرات چربی دراب
emulsioned ذرات چربی دراب
emulsioning ذرات چربی دراب
emulsion ذرات چربی دراب
wading دراب راه رفتن
soak دراب فرو بردن
soaks دراب فرو بردن
to bring grist to the mill نان دراب دارد
souse دراب غوطه ورشدن
natant شناور یامتحرک دراب
wade دراب راه رفتن
waded دراب راه رفتن
liquidity perference فهرست پول راکد
lentic وابسته به ابهای راکد
the market is dull بازار راکد است
trims موقعیت تخته موج دراب
bleb حباب هوا دراب یاشیشه
trim موقعیت تخته موج دراب
there is nothing like leather هر که نقش خویشتن بیند دراب
trimmest موقعیت تخته موج دراب
sloshes دراب چلپ وچلوپ کردن
sloshing دراب چلپ وچلوپ کردن
slosh دراب چلپ وچلوپ کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
ready solubility in water امادگی برای زودحل شدن دراب
kill devil طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
wind shadow منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
dousing دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
catamaran نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamarans نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
douses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
backwater محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
dabbled دراب شلپ شلپ کردن
dabble دراب شلپ شلپ کردن
dabbles دراب شلپ شلپ کردن
dabbling دراب شلپ شلپ کردن
idle balance مانده راکد مانده غیرفعال
depository بایگانی مدارک بایگانی راکد
eau de vie اب زندگی
lives of great men زندگی
vivification زندگی
wile a در زندگی
togetherness زندگی با هم
life زندگی
lives زندگی
habitancy زندگی
existences زندگی
existence زندگی
lifeline خط زندگی
vita زندگی
living زندگی
lifelines خط زندگی
habitance زندگی
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
afterlife زندگی پس از مرگ
animates زندگی بخشیدن
life دوران زندگی
animate زندگی بخشیدن
intravital در زمان زندگی
evening of life شام زندگی
incertitude ناپایداری زندگی
hutment زندگی در کلبه
eremitism زندگی زاهدانه
uterine life زندگی زهدانی
ever lasting life زندگی جاویدان
vital energy نیروی زندگی
vitalize زندگی دادن
life insurance بیمه زندگی
temporal life زندگی موقت
happy life زندگی اسوده
he lives on air زندگی میکند
lives دوران زندگی
joie de vivre نشاط زندگی
pieds-a-terre جای زندگی
life of privation زندگی در سختی
dwelt زندگی کرد
modus vivendi روش زندگی
concubinage زندگی بطورصیغه
animality زندگی جانوران
a life full of incidents زندگی پر رویداد
azoic تهی از زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> محل زندگی
resident <adj.> محل زندگی
lifestyle شیوهی زندگی
lifestyles شیوهی زندگی
pied-a-terre جای زندگی
taedium vitae بیزاری از زندگی
eremitic life زندگی زاهدانه
social life زندگی اجتماعی
Shame on you ! تف بر این زندگی
facts of life <idiom> حقایق زندگی
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
easy circumstances زندگی راحت
enlivening زندگی بخشیدن
country life زندگی روشنایی
intravitam در زمان زندگی
life expectancies امید به زندگی
symbiosis زندگی تعاونی
monandry زندگی با یک شوهر
monkery زندگی راهبی
life expectancies امید زندگی
life expectancy امید به زندگی
going مشی زندگی
parasitism زندگی طفیلی
planetary life زندگی دربدر
public life زندگی در سیاست
public life زندگی سیاسی
vital وابسته به زندگی
life expectancy امید زندگی
redivivus زندگی نویافته
lifeless عاری از زندگی
life-cycle چرخه زندگی
life-cycles چرخه زندگی
living expenses هزینه زندگی
cost of living هزینه زندگی
standards of living معیار زندگی
standards of living استاندارد زندگی
standards of living سطح زندگی
standard of living معیار زندگی
standard of living استاندارد زندگی
standard of living سطح زندگی
bane مخرب زندگی
living death زندگی مرگبار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com