Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
patinated
زنگار گرفته
Other Matches
spats
زنگار کوتاه برای کفش زنگار
galligaskins
زنگار
verdigris
زنگار
leggin
زنگار
iridescence
زنگار
verdigris
زنگار مس
rust
زنگار
rusted
زنگار
patina
زنگار
legging
زنگار
rusts
زنگار
boot hose
زنگار
gamashes
زنگار
patine
زنگار
blights
زنگار افت
blighting
زنگار افت
spatterdashes
زنگار گل گیر
blight
زنگار افت
gambado
زنگار یا پا پیچ سوارکاری
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
dullest
گرفته
low-spirited
گرفته
choky
گرفته
pokey
گرفته
dulled
گرفته
dull
گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
low spirited
گرفته
accustomed
خو گرفته
duller
گرفته
dulling
گرفته
muzzy
گرفته
dulls
گرفته
fustier
بو گرفته
folded in mist
مه گرفته
uptight
گرفته
mistful
مه گرفته
fustiest
بو گرفته
fusty
بو گرفته
thickest
گرفته
hoarser
گرفته
muggy
گرفته
brumous
مه گرفته
gruff
گرفته
chock full
گرفته
addicted
خو گرفته
comate
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
darksome
گرفته
fogbound
مه گرفته
bunged up
قی گرفته
clouded
گرفته
air less
گرفته
hoarse
گرفته
rancid
بو گرفته
adopted
گرفته
hoarsest
گرفته
sombrous
گرفته
patinous
کبره گرفته
dulled
کندشدن گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
hoarsely
بطور گرفته
fonder
انس گرفته
poky
گرفته دلگیر
pokier
گرفته دلگیر
derivatives
گرفته شده
duller
کندشدن گرفته
began
دست گرفته
tristful
گرفته محزون
fond
انس گرفته
to d. itself
گرفته شدن
triste
گرفته محزون
reposing upon
قرار گرفته بر
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
dulling
کندشدن گرفته
fondest
انس گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
pokiest
گرفته دلگیر
dullest
کندشدن گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
drippy
هوای گرفته
measly
کرم گرفته
derivative
گرفته شده
caught
گرفته شده
solemn
گرفته موقرانه
smoky
دود گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
blear
گرفته وتاریک
blear eyes
چشمان قی گرفته
in mourning
چرک گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
cerated
موم گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
maggoty
کرم گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
wont
خو گرفته عادت
eerie
ترساننده گرفته
filmy
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
verminous
شپش گرفته
leaded
سرب گرفته
mity
کزم گرفته
mistful
میغ گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
medalled
مدال گرفته
dull
کندشدن گرفته
addict
خو گرفته معتاد
addicts
: خو گرفته معتاد
foul house
چشمی گرفته لنگر
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
malty
خو گرفته به ابجو خوری
i had been caught
گرفته شده بودم
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
assumed
بخود گرفته عاریتی
lour
گرفته شدن عبوس
included
دور گرفته شده
mucid
بوزک زده بو گرفته
my time is occupied
وقتم گرفته است
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
in contemplation
درنظر گرفته شده
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
underlying
در زیر قرار گرفته
AC
گرفته شده است
She was depressed.
دلش گرفته بود
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
game
شکار گرفته شده
funky
بوی ناه گرفته
He was choking .
گلویش گرفته بود
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
skim
شیر خامه گرفته
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
skimmed
شیر خامه گرفته
mossy
خزه گرفته باتلاقی
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
low key
دارای صدای گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
applique
مورد استفاده قرار گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
borrowed money
پول قرض گرفته شده
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
claque
پول گرفته اند دست بزنند
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com