English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (8 milliseconds)
English Persian
annunciator زنگ احضار
drop annunciator زنگ احضار
Search result with all words
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
recall احضار کردن
recall فرا خواندن احضار لغو کردن
recall فراخوانی احضار
recalled احضار کردن
recalled فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled فراخوانی احضار
recalls احضار کردن
recalls فرا خواندن احضار لغو کردن
recalls فراخوانی احضار
summon احضار فراخواستن
summon فراخواندن احضار قانونی کردن
summon احضار کردن
summoned احضار فراخواستن
summoned فراخواندن احضار قانونی کردن
summoned احضار کردن
phantasmagoria احضار روح
phantasmagorias احضار روح
citation احضار احضار به بازپرسی
citation احضار
citations احضار احضار به بازپرسی
citations احضار
invocation حکم احضار
invocations حکم احضار
ban اگهی احضار
banning اگهی احضار
bans اگهی احضار
recalling احضار
summoning احضار
vocation احضار
vocations احضار
impeachment احضار بدادگاه
evoke احضار کردن
evokes احضار کردن
evoking احضار کردن
repeal احضار کردن احضار
repeals احضار کردن احضار
cite احضار کردن استشهاد کردن
cited احضار کردن استشهاد کردن
cites احضار کردن استشهاد کردن
citing احضار کردن استشهاد کردن
impeach احضار نمودن
impeached احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeaching احضار نمودن
countermand احضار کردن
countermanded احضار کردن
countermanding احضار کردن
countermands احضار کردن
vouch احضار کردن
subpoena احضاریه حکم احضار
subpoenaed احضاریه حکم احضار
subpoenaing احضاریه حکم احضار
subpoenas احضاریه حکم احضار
convocation احضار
convocations احضار
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
invoke احضار کردن
invoked احضار کردن
invokes احضار کردن
invoking احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
summons احضار
summonsed احضار
summonses احضار
summonsing احضار
calling احضار
evocation احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations احاله بدادگاه بالاتر احضار
spiritualism اعتقاد به احضار ارواح
process احضار کردن
processes احضار کردن
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
muster احضار کردن جمع اوری کردن
mustered احضار کردن جمع اوری کردن
mustering احضار کردن جمع اوری کردن
musters احضار کردن جمع اوری کردن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
annunciator wire سیم زنگ احضار
arraign احضار نمودن
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
arraignment احضار به محکمه تعقیب
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
automatic annunciator زنگ احضار خودکار
call to quarters شیپور احضار
compellation عمل خطاب یا احضار کردن نام
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
evocable قابل احضار
Other Matches
spiritism احضار روح
ouija board لوح احضار
function invocation احضار تابع
warning sign علامت احضار
summoner احضار کننده
to call somebody back کسی را احضار کردن
to bring somebody back کسی را احضار کردن
gravity drop زنگ احضار وزنی
to summon somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
to recall somebody کسی را احضار کردن
venire faciac حکم احضار به محکمه
seance جلسه احضار روح
draftee احضار شده به خدمت نظام
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com